نگاهی اجمالی به کتاب“ زن با لحن محزونی گفت: «عجیب است، نه؟ دور و بر ما همه چیز دارد میرود روی هوا، ولی هنوز بعضیها نگران یک قفل شکستهاند، بعضیها هم اینقدر وظیفهشناساند که میآیند برای تعمیر… ولی شاید درستش همین باشد، همین سر و کله زدن با خردهریزها، همین وظیفهشناسی و درستکاری که ما داریم، حالا که دنیا دارد سر و تهش هم میآید، عقلمان را سر جایش نگه داشته.» ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ سرجوخهی مقرراتی در مقابل آن زیبایی آرامشبخش پایش لرزید. او که پشت تیرهپوستان را با شلاق دریده بود، او که شجاعت و طمعکاریاش نسلی نو در کالیفرنیا پدید آورده بود، آن مرد ریشو، آن حامل بیرحم تمدن از زین به پایین لغزید، کلاهخود پولادین از سر برداشت. زیر لب گفت: «ای مریم مقدس،اینجا دشت سرسبز بهشتی است که پروردگارمان وعده داده.» ”