نگاهی اجمالی به کتاب“ لنور خود را برای گذراندن یک آخر هفتهی دیگر آماده میکند.همسرش جورج خیلی اهل مراوده و معاشرت با مهمانان است و هر آخر هفته به اصرار جورج ، آنها میزبان دوستان و دانشجویان سابق جورج هستند.این آخر هفتهها چندان مطابق میل لنور نیستند، چرا که به دلیل زیادهروی جورج ، لنور ناچار است در طول هفته بدخلقیهای او را تحمل کند و مهمتر از همه این است که لنور خبر دارد در غیاب او و برای خوشامد مهمانانش تحقیرش میکند.با همه ی اینها لنور صبورانه برای حفظ این رابطه تلاش میکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ سرجوخهی مقرراتی در مقابل آن زیبایی آرامشبخش پایش لرزید. او که پشت تیرهپوستان را با شلاق دریده بود، او که شجاعت و طمعکاریاش نسلی نو در کالیفرنیا پدید آورده بود، آن مرد ریشو، آن حامل بیرحم تمدن از زین به پایین لغزید، کلاهخود پولادین از سر برداشت. زیر لب گفت: «ای مریم مقدس،اینجا دشت سرسبز بهشتی است که پروردگارمان وعده داده.» ”