دربارۀ ماه آوا

نام شرکت:

نشر سپید ماه آوا

شماره ثبت:

42757

شناسۀ ملی:

14007074594

عضو مجمع ناشران دیجیتال کودک و نوجوان

گروه فرهنگي نشر سپید ماه آوا فعاليت خود را به صورت رسمي و حرفه اي در زمينه ي توليد و نشر كتاب هاي گويا، مجلات صوتي ، نمايشنامه هاي صوتي ، پادكست و ساير آثار فرهنگي شنيداري به صورت آنلاين و غيرآنلاين گسترش داده است.

اين تيم با همكاري گويندگان و كارگردانان ارشد راديو نمايش و بازيگران سينما و تأتر و مديران دوبلاژ و دوبلور هاي ارشد ، به همراه برترين و معتبرترين ناشرين كتاب كشور ، سعي در توليد آثار شنيداري باكيفيت براي مردم عزيز كشورمان مي باشد.

اين فعاليت ها در راستاي توسعه ي فرهنگ مطالعه و با درنظر گرفتن طيف وسيع علاقمندي مخاطبان مي باشد.

ماه آوا با برگزاري دوره هاي آموزشي گويندگي در جهت جذب گوينده هاي برتر و اجراي راديوتأتر و نمايشنامه خواني سعي در ارتقاء كيفيت آثار شنيداري دارد.

با اميد و حمايت شنوندگان عزيز

تهیه کننده و مدیرعامل:

راضیه هاشمی

ceo@maahava.com مشاور هنری و مدیر تیم تولید:

رضا عمرانی

مدیر تبلیغات:

مهدی شاه حسینی

طراح وب سایت و مدیر آی تی:

محسن کیاندوست

طراح گرافیک:

ریحانه هاشمی، احمد غلامی

مدیر امور قراردادها:

محسن دلدار

مدیر تیم فنی:

آرش رستمی

شبکه های اجتماعی:

سروش اعتصامی

marketing@maahava.com مدیر آموزش:

راضیه هاشمی

روابط عمومی:

سمیه علیپور

قوانین و مقررات

تازه‌های ماه‌آوا

آفرینش سلامتینویسنده: لوئیز ل.هیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ قصه عشقی‌تان را شروع کنید: من در سن 88 سالگی می‌توانم بگویم که سلامتی و شادمانی مهم‌ترین دغدغه زندگی من است. بسیاری از شما که کتاب‌های مرا خوانده‌اید، می‌دانید که من دوران کودکی راحتی را پشت سر نگذاشتم و در بخش زیاد زندگی‌ام از پول و تحصیلات کافی برخوردار نبودم. بعد چیزی را کشف کردم که جریان سلامتی و زندگی مرا متحول ساخت؛ من به این باور رسیدم که اندیشه ما و هر فکری که به ذهنمان خطور می‌کند، آینده ما را خلق خواهد کرد. این ایده ساده و به ظاهر کوچک مسیر زندگی مرا تغییر داد. من به این نتیجه رسیدم؛ اگر بتوانم آرامش، سلامتی و هماهنگی در ذهنم ایجاد کنم، همین روند را می‌توانم در بدن و در دنیایم بیافرینم. کتاب حاضر، کتابی در ارتباط با تازه‌ترین تحولات نیست. این کتاب درباره این مطلب بحث می‌کند که چگونه می‌توانید برای خود زندگی را تدارک ببینید که از شما حمایت کند و در مسیر اعتلای شما قدم بردارد. بحث اصلی، در کتاب حاضر این است که می‌توانید خود را بیشتر دوست داشته باشید. کتاب حاضر درباره خرد التیام‌یافته است که با برنامه پرمشغله شما همخوانی دارد. این کتاب به شما آموزش می‌دهد که شما مهم هستید، جایی در میان استرس‌ها، سروصداها و کارهای روزانه هنوز فضایی برای این‌که به خودتان برسید، وجود ندارد. من و همکارانم که این کتاب را نوشته‌ایم، به شما می‌گوییم چگونه می‌توانید فضایی پیدا کنید که احساس خوبی به شما بدهد. ”

حماسه ویچر- جلد دوم- شمشیر سرنوشتنویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ مجموعه داستانی در دنیای گرالت ویچر که برخی از دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌های این دنیا را معرفی می‌کند. یک کتاب غیرقابل از دست دادن برای طرفداران بازی‌ها و رمان‌ها. گرالت یک ویچر است؛ مردی که قدرت‌های جادویی‌اش با تمرین‌های طولانی و اکسیرهای مرموز تقویت شده و او را به جنگجویی قهار و قاتلی بی‌رحم تبدیل کرده است؛ اما او یک آدمکش معمولی نیست؛ کارش کشتن هیولاهای متنوع و اهریمن‌های خبیثی است که ویرانی به بار می‌آورند و به بی‌گناهان حمله می‌کنند. او در سرزمین‌ها پرسه می‌زند و به دنبال مأموریت می‌گردد؛ اما به تدریج متوجه می‌شود که بااین‌که برخی از شکارهایش کاملاً بدذات و شریر هستند، بعضی دیگر قربانی گناه، پلیدی یا سادگی شده‌اند. - بخشی از کتاب: آبله‌رو گفت: «حداقل سکه‌هامون سرجاشون موندن، کسی نیست که برای کشتن باسیلیسک بهش پول بدیم. بهتره دیگه برید خونه؛ اما در مورد وسایل و اسب اون افسونگر... خوب نیست که هدر بشن.» قصاب گفت: «آره، مادیان خوبیه و خورجین‌هاش پُرن. بیاین یه نگاهی بندازیم.» - چه‌کار دارید می‌کنید؟ مرد آبله‌رو با لحن تهدیدآمیزی گفت: «خفه شو، کدخدا. مزاحم نشو، وگرنه یه مشت می‌آد تو صورتت.» قصاب تکرار کرد: «مادیان خوبیه.» - از اسب دور شو، عزیز من. قصاب به‌آرامی سمت غریبه‌ای که ناگهان از پشت یک دیوار فروریخته سر درآورده بود برگشت، درست پشت جمعیتی که جلوی ورودی تونل ایستاده بودند. غریبه موهای قهوه‌ای مجعد و پرپشتی داشت، زیر کت کتان گشادش نیم‌تنه‌ای به رنگ قهوه‌ای تیره پوشیده بود، همراه با چکمه‌های بلند مخصوص سواری. مسلح نبود. او با لبخندی تهدیدآمیز تکرار کرد: «از اسب دور شو. اینجا چی داریم؟ یه اسب و خورجینش که متعلق به کس دیگه‌ای هستن؛ اما شما با طمع بهش چشم دوختین و می‌خواین بهش دستبرد بزنید. این کارِ شرافتمندانه‌ایه؟» آبله‌رو آرام دستش را داخل پالتوی خود فروبرد و به قصاب نگاهی انداخت. قصاب رو به جمعیت دست تکان داد، با اشاره‌ی او، دو جوان قوی‌هیکل با موهای کوتاه خارج شدند. هر دو چماق‌های سنگینی به دست داشتند، مثل آن‌هایی که برای بی‌هوش کردن حیوانات در کشتارگاه استفاده می‌شوند. مرد آبله‌رو درحالی‌که دستش را داخل پالتو نگه‌داشته بود، گفت: «تو کی هستی که به ما بگی چی شرافتمندانه‌ست و چی نیست؟» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools