ارنست همینگوی

از این نویسنده بشنوید:
نویسنده:
  • کتاب صوتی - برف‌های کیلیمانجارو - ماه آوا
  • کتاب صوتی - گربه زیر باران - ماه آوا
  • کتاب صوتی - یک روز انتظار - ماه آوا
  • کتاب صوتی - زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست - ماه آوا
  • کتاب صوتی - داشتن و نداشتن - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

نگاهی اجمالی به کتاب

“ تاب چطور نه بگوییم و در جواب بله بشنویم اثر ویلیام یوری، درباره‌ی هنر بسیار حیاتی «نه» گفتن مثبت در تمامی حوزه‌های زندگی است. نه به اندازه‌ی بله مهم است و در واقع پیش‌شرط گفتن بله‌ی مؤثر و کارآمد است. شما نمی‌توانید به خواهش کسی بله بگویید، مگر اینکه بتوانید به بقیه نه بگویید. کتاب چطور نه بگوییم و در جواب بله بشنویم تنها به درد مذاکره نمی‌خورد، بلکه کتابی است که در تمام جنبه‌های زندگی کاربرد دارد. خوب، چندان هم عجیب نیست، چون تمام زندگی به نوعی حرکت موزونِ بله و خیر است. هر یک از ما در لحظاتی از زندگی‌مان مجبوریم نه بگوییم، چه به دوستانمان، چه به اعضای خانواده‌مان، چه به رؤسایمان، چه به کارمندانمان، چه به همکارانمان و چه حتی به خودمان. این مسأله که «آیا نه بگوییم یا نگوییم و چطور این کار را بکنیم»، کیفیت زندگی‌ ما را تعیین می‌کند. «نه‌» به احتمال قوی مهم‌ترین کلمه‌ای است که باید یاد بگیریم آن را درست و مؤثر به زبان بیاوریم. ”

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools