
کلبهنویسنده: ویلیام پل یانگ
نگاهی اجمالی به کتاب“ کلبه داستان زیبایی است از اینکه چگونه خداوند ما را در تلاطم ناراحتیها و از میان چنگال ناامیدیها و مغلوب فرضیاتمان پیدا میکند. او هیچگاه ما را آنجا که هستیم رها نمیکند مگر آنکه خودمان بخواهیم.
زمانی که تخیل یک نویسنده و احساسات یک متخصص الهیات در هم تلفیق میشوند، حاصل رمانی میشود چون کلبه.
این کتاب پتانسیل آن را دارد که با نسل حاضر همان کاری را بکند که سفر زائر جان بانیان برای نسل خود کرد.
این کتاب تا این حد خوب است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ نویسنده با لحنی موجز و صمیمی به مسائل هستیشناسانه پرداخته و با نگاهی ساده به روایت مسائل پیچیدهای رفته که حرف زدن راجع به آن خود الفبای خاصی را میطلبد.
جهانی که نویسنده ترسیم کرده دچار چنان سکوتی است که در تمام نقاط داستان مشهود و قابل لمس است.
البته این سکوت تا انتهای داستان حاکم است یعنی تا آنجا که شخصیت داستان به امریکا سفر میکند. بعد از رفتن او به نیویورک فضای داستان رنگ و بوی دیگری گرفته و به گونهای شلوغ و بیبند و بار به چشم میآید.
خلوت بودن فضای داستان بیش از هر چیز بر تنهایی قهرمان داستان تاکید دارد.
مهمترین شاخصه «ابر ابله» تنهایی آن است. تا آنجا که به نظر میرسد در جهانی که پیش رویمان قرار دارد او تنها جنبنده آن است.
اما «ابر ابله» برای فرار از تنهایی و انزوایش به اشیا پناه میبرد و خود را با آنها میشناسد.
روایت داستان اول شخص است و قصه اصلی روی مرز باریکی بین شرح حال و داستان حرکت میکند.
«ابر ابله» ما را به یاد دو شخصیت مهم در تاریخ رمان میاندازد که هر کدام به شکلی دردناک استعارهای از انسان قرن بیستم بودند. ”