نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب دگرگونی زندگی با جادوی نظم نوشته ماری کندو مشاور ژاپنی است. این کتاب اولین بار در سال 2014 منتشر شد و با فروش بیش از 2 میلیون نسخه در صدر کتابهای پرفروش نیویورکتایمز قرار گرفت. این کتاب همچنین جزو پرفروشترین کتابهای آمازون در سال 2014 نیز بوده است. این کتاب به قدری در ژاپن هم معروف شد که ماری کندو در بیش از سی برنامهی پر طرفدار تلویزیونی و رادیویی در ژاپن حضور پیدا کرده و روشهای نظم داشتن را به مخاطبان آموزش میداد. ماری کندو در کتاب حاضر به موضوع مهم و تاثیرگذار در کیفیت زندگی یعنی نظم پرداخته است و توضیح میدهد که چطور به روشهای مردم ژاپن میتوان با مرتب کردن خانه و نظم دادن به محیط تغییرات بزرگی در زندگی ایجاد کرد.
بعضی از افراد هستند که در چیدن و جمع و جور کردن خانه وسواس زیادی به خرج میدهند اما هیچوقت خانه را آنطور که انتظار دارند مرتب نمیبینند. شاید اگر بخواهیم به بعضی از افراد بگوییم که امروزه آموزشهای نظم و مرتب کردن خانه هم وجود دارد کمی متعجب شوند و بپرسند آیا منظم بودن هم نیاز به آموزش دارد؟ ماری کندو در کتاب دگرگونی زندگی با جادوی نظم درباره الزام آموزش نظم میگوید: «در ژاپن پندار مردم بر این است که نظم به آموزش نیازی ندارد، بلکه مردم بهخودیخود، نظم و ترتیب در خونشان است و چگونگی آن را میدانند. مهارتهای آشپزی در خانواده ما از نسلی به نسلی دیگر واگذار میشود. مادران شیوه آشپزی را به دخترانشان میآموزند، اما به نظر میرسد که نظم را کسی به دیگری آموزش نمیدهد». کندو در این کتاب به افرادی که عادت دارند هیچ وسیلهای را دور نمیاندازند و انباری خانههایشان همیشه پر است راهکارهای مؤثری ارائه میکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ حسین وحدانی در پی علاقه و پیگیری مخاطبان تصمیم گرفت این نوشتهها را در قالب کتاب منتشر کند تا افراد بیشتری بتوانند به این سبک از روایتهای عاشقانه دسترسی داشته باشند. حسین وحدانی در این رابطه میگوید: «دیدم که انگار آدمهایی هستند که با خواندن این کلمات، حال بهتری پیدا میکنند. این را خودشان گفتند؛ در نامهها و پیغامهایشان. و گفتند که لحظههایی بر آنها گذاشته است که این کلمات به کمکشان آمدهاند. و برایم نوشتند که گاهی با خواندن این کلمات، راحتتر نفس کشیدهاند، راحتتر لبخند زدهاند، راحتتر اشک ریختهاند، راحتتر خوابیدهاند، راحتتر دوست داشتهاند و راحتتر دوست داشتهشدهاند. و دیدم که زحمت بازنوشتن و آماده کردن یک کتاب، در برابر این همه، هیچ است.»
در بخشی از کتاب دال دوست داشتن میخوانیم
وقتی از بخشش حرف میزنیم، از چی حرف میزنیم؟ آیا هر جور بخشیدنی فضیلت است؟ آیا هر خطایی را میشود بخشید؟ من جعبهای از میوههای تازه و سالم را در نظر میگیرم که ناگهان درمییابیم یکیشان فاسد شده و گندیده است. شاید دورش بیندازیم، شاید هم نگهش داریم و شاید حتی بخوریمش. این انتخاب ماست؛ از سر اجبار یا اختیار. اما آیا میتوانیم فاسد بودنش را انکار کنیم؟ آیا میشود بگوییم «این جعبه میوهی فاسدی ندارد» و خیال کنیم از مفهوم میوهی سالم قلب ماهیت نکردهایم؟ به یک اتومبیل فکر کنیم، وقتی ملتفت میشویم موتور آن به کل خراب است. میتوانیم موتور را عوض نکنیم و منتظر باشیم یک روز در راه از کار بیفتد. یا میتوانیم عوضش کنیم و با این کار هویت اتومبیل را به کلی تغییر دهیم: این اتومبیل دیگری هست. اما نمیتوانیم خرابی موتور را نادیده بگیریم و بر او «ببخشیم». این جا مفهوم بخشش بیمعناست. فقط یک شعار بزک کرده و خوش آب و رنگ و البته فاقد ارزش است، چون این جا «بخشیدن، ماهیت آن چه را میخواهیم ببخشیم، تغییر میدهد». بله، بخشش فضیلت است و نشان از بزرگواری و مهربانی دارد؛ انگار. اما گاهی بخشیدن محبوب، امضای حکم پایان اوست. تبدیل کردن اوست به موجودی که بود و نبودش فرقی ندارد. ”