نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب وابستگی متقابل نوشتهی ملودی بیتی با موضوع خودیاری، روابط خانوادگی و بهداشت شخصی نوشته شده است. این کتاب اولین بار در سال 1986 منتشر شد و تا سال 2009 در 25 نوبت در آمریکا تجدید چاپ شد و بیشاز 5 میلیون نسخه از آن در سراسر جهان فروخته شد. کتاب وابستگی متقابل به میلیونها نفر در جهان کمک کرده تا رفتار بیمارگونهی خود را در وابستگی متقابل ترک کنند.
ملودی بیتی در این کتاب استقلال فردی و ارزشهای فردی را در قالب داستان های آموزنده، تفکرات و تمرینهای این کتاب به مخاطب میآموزد و جهان پیچیدهی وابستگی متقابل را به یک نقشه ساده و قابل فهم تبدیل میکند. خواننده در نهایت به کمک مسیری که ملودی بیتی آن را نشان میدهد میتواند از وابستگی متقابل رها شود و به شادی و خوشبختی دست پیدا کند.
ملودی بیتی دربارهی محتوای این کتاب میگوید: «این کتاب دربارهی چگونه کمک کردن به شخص معتاد یا هرگونه افراطکار دیگر نیست، اما با مداوای شما احتمال بهبود معتاد نیز افزایش مییابد. کتابهای زیادی دربارهی کمک به معتادان وجود دارد، اما این کتاب به خطیرترین و ناشناختهترین وظیفهی شما میپردازد و آن اینکه شما برای بهبود خود چه باید بکنید». ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب سین مثل سودابه نوشته کاوه میرعباسی یکی از رمانهای جذاب معاصر است. این کتاب روایتی جذاب است. کتاب سین مثل سودابه یک رمان پلیسی – کارآگاهی است که خواننده را با داستان جذاب خود همراه میکند.
در عینحال این کتاب نوعی بازخوانی مدرن شاهنامه است داستانی پلیسی و عاشقانه. کارآگاه فردوس قاسمی با رستم سیستانی یا همان رستم نکره آشنا میشود. رستم از او میخواهد تا عشق پانزده سالهاش «سین» را پیدا کند. سین کیست و کجاست؟ معمای کارآگاه شروع میشود و داستان شکل میگیرد. در این جست وجوی دویست و هفتاد صفحهای فردوس قاسمی هویت سین را کشف میکند. سین یعنی سودابه زن اغواگر و جذابی است که رستم و افراسیاب و کاووس را به عشق خود گرفتار کرده است و خود به عشق سیاوش گرفتار شده است.اما سودابه این اثر متفاوت است.
بخشی از کتاب سین مثل سودابه
دختری جوان با موهای بلند و مشکی، چشمان درشت سیاه مثل دو تکه زغال، نگاهی افسونکار، فریبنده، سکرآور، اغواگر، مغرور، مرموز، نامهربان، بیگانه با همدلی، لبهای برجسته و مرطوب، نویدبخش بوسههای مهلک، بینی باریک و کمی عقابی که زیباییاش را وحشی جلوه میدهد و جوانهای خیلی قدیم را یاد جینالولوبریجیدا میاندازد، موقعیکه هنوز دماغش را عمل نکرده بود، اندامی ظریف و کشیده و شکننده... ”