شقایق قندهاری

از این نویسنده بشنوید:
برگردان:
  • کتاب صوتی - دختر رهبر سیرک - ماه آوا
  • کتاب صوتی - ابرابله - ماه آوا
  • کتاب صوتی - گریز پا - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

ثروتمندترین مرد بابلنویسنده: جورج ساموئل کلاسونRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کامیابی ما به عنوان یک ملت، به کامیابی اقتصادی هر کدام از ما به عنوان یک شخص واحد وابسته است. کتاب «ثروت‌مندترین مرد بابل» در رابطه با موفقیت شخصی هریک از ما تألیف شده است. موفقیت یعنی به کمال‌رساندن اهداف به عنوان توانایی‌ها و تلاش‌های خود ما. آمادگی مناسب کلید موفقیت ماست. اعمال ما هیچ‌گاه نمی‌توانند فراتر از افکار ما پیش روند و افکار ما هیچ‌گاه نمی‌توانند از باورهای‌مان پیشی بگیرند. این کتاب هم‌چنین راهنمایی‌های لازم را برای درک مفاهیم اقتصادی برای جیب‌های بی‌پول دارد. در واقع هدف کتاب این است، پیشنهادی برای کسانی دارند که آرزوی موفقیت اقتصادی دارند تا پول جمع کنند، پول حفظ کنند و با کمک سرمایه اندوخته‌های‌شان پول بیش‌تری به‌دست بیاورند. بابل ثروت‌مندترین شهر زمان باستان در دنیا بود، زیرا شهروندان آن ثروت‌مندترین افراد در زمان خود بودند. آن‌ها ارزش پول را می‌دانستند، قوانین اقتصادی را برای جمع‌کردن، حفظ آن و استفاده از آن برای به‌دست‌آوردن پول بیش‌تر استفاده می‌کردند. آن‌ها چیزی که همه ما آروز داریم «درآمدی برای آینده» را به‌دست آوردند. ”

و چشم‌هایش کهربایی بودنویسنده: مهری بهرامیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ و چشم‌هایش کهربایی بود رمانی است که از دریچه‌ای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان «هستی و نیستی» می‌پردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربه‌فردند. تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی زهره، موازییک‌های کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده شده، هر یک به تنهایی جهانی تکان‌دهنده را به تصویر می‌کشند و روایتگر ترس‌ها، تشویش‌ها، آرزوها و ناکامی‌های آدم‌های درون داستان‌اند... . در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم: از همین‌جا پیداست و می‌بینمش زن چشم عسلی را. خودش است، مثل همیشه کتابی در دست دارد و پشت به ما ایستاده است کنار درخت. تا برسیم نزدیک، همان‌طور که توی هوا می‌چرخم زن هم می‌چرخد انگار و درخت هم وارونه می‌شود. چقدر قد کشیده است این درخت. چرخ که می‌زنم. درختِ وارونه ریشه‌هایش توی هوا می‌ماند. سه هزار و بیست و سه سال پیش است انگار و من می‌خواهم از ریشه‌ها خودم را برسانم به تنه درخت. خودم را برسانم به یک زخم عمیق. هاشم مکث می‌کند دیگر نمی‌چرخاندم، شاید یادش افتاده که نخم نازک شده است. درخت می‌ماند همان‌جا و زن چشم عسلی هم. زن رو برمی‌گرداند و انعکاس رنگ مهره‌هام توی عسلی چشم‌هاش بی‌قرارم می‌کند... . ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools