نگاهی اجمالی به کتاب“ آشنایی و برقراری ارتباط با کسانی که برای نخستین بار با آنها رویارو میشوید، همواره یکی از سختترین کارها بوده و هست. البته برخی ممکن است تصور کنند که برونگراها در این مورد از درونگراها موفقترند اما اینطور نیست. درحقیقت فارغ از تیپ شخصیتی افراد، آغاز یک رابطهی دوستانه با اهداف گوناگون، همیشه یک چالش انکارناپذیر بوده. با این وجود، خبر خوبی برایتان داریم و آن هم انتشار کتاب صوتی آیین دوست یابی ، اثر نویسندهی شهیر، دیل کارنگی است که راه و چاههای این حوزه را به شما میآموزد.
فرقی ندارد در حال حاضر، با کدام عنوان شغلی و در چه سمتی مشغول به کار هستید. واقعیت این است که بدون داشتن ارتباطی موفق با همکاران، رئیس یا کارفرمایتان هرگز به موقعیت و جایگاه دلخواه نخواهید رسید. البته برای ارتقای شغلی عواملی مانند استعداد، پشتکار و تلاش هم مهم هستند اما همگی بارها شاهد بودهایم که چه بسا افراد مستعدی با مهارتهای گوناگون، به دلیل کمبود در مهارتهای اجتماعی نتوانستهاند ترفیع رتبه بگیرند و در عوض جایگاه بالاتر به فردی داده شده که علیرغم سعی و تلاش کمتر، روابط بهتری با رئیسانش داشته. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار میگیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بیرحم اما خوشزبان جامعه ترکیه است و البته خوشانصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمیاندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتتهفکری مردم، میکوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برونرفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید میرفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید میزدم!... ملاباجی که من آنجا درس میخواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سهتا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم میآمد! مثل روسها بودند. آخه از وقتی که روسها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زنهایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناسهای بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناسها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناسهای روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناسها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه میشد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمیآمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی مینوشتم «جرجر» صدا میکرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ میکردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”