
مسخنویسنده: فرانتس کافکا
نگاهی اجمالی به کتاب“ مجموعهای از پنج داستان شنیدنی نوشتهی فرانتس کافکا -نویسندهی نامدار و صاحبسبک آلمانی- را در کتاب صوتی مسخ و داستانهای دیگر میشنوید. داستانهای این مجموعه بهترتیب «مسخ»، «در سرزمین محکومان»، «گزارشی به فرهنگستان»، «هنرمند گرسنگی» و «لانه» نام دارند.
بیتردید مسخ را میتوان یکی از تأثیرگذارترین و پربحثترین آثار ادبی قرن بیستم قلمداد کرد. فرانتس کافکا در این داستان ماجرای مردی بهنام گرگور سامسا را روایت میکند که یک روز صبح از خواب بیدار میشود و میبیند که دیگر کالبد انسانی ندارد. او حالا در خانهی خود و روی تخت خود، به حشرهای زشت و بزرگ و چندشآور تبدیل شده است. منتقدان و مفسران تحلیلهای بسیاری از داستان مسخ ارائه دادهاند و با گذشت دهها سال از نگارش و نخستین انتشار این اثر، گرگور سامسا کماکان توجهها را بهسوی خود جلب میکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ اغلب ما تصور میکنیم که آنچه رفتار و زندگی ما را اداره میکند تصمیمگیریهای ماست. فکر میکنیم که ما برای روز و هفته و عمرمان آزادانه تصمیم میگیریم و این تصمیمات را اجرا میکنیم. چنین تصوری به این دلیل است که از وجود قدرتهای مافوقی بهنام “پیشفرضها” غافلیم.
پیشفرض، تصوری است که در پسزمینه ذهن ما جای گرفته و همواره ما را به نوع خاصی از رفتار وامیدارد. پیشفرضها اربابهایی هستند که در درون ما زندگی میکنند و فرمانشان همواره حلقهای بر گوش ماست. با این حال حضور آنها برای ما چنان بدیهی است که کمتر به آن توجه میکنیم.
مثلا پیشفرض بعضی از ما این است که “دنیا جای کار کردن است” لذا باید از صبح تا شب بیوقفه کار کرد و کمتر استراحتی داشت”. پیشفرض بعضی دیگر این است که: “من مسؤول رفع مشکلات همه افراد خانوادهام هستم. هر مسالهای که روی بدهد منم که باید حلش کنم”. پیشفرض بعضی این است که: “من باید ایدهآل و بینقص باشم و سرزدن هر خطایی از من، گناهی نابخشودنی است”. برخی دیگر هم فرض میکنند که این دیگرانند که باید درباره بدی و خوبی رفتار آنان رأی بدهند، یا ارزش آنها را تعیین کنند…
بیگانه درون”، نوری به تاریکخانه این اربابهای خاموش میاندازد و چهره واقعی آنها را به ما نشان میدهد. ”