نگاهی اجمالی به کتاب“ امبر در بیمارستان از خواب بیدار می شود. نمی تواند تکان بخورد. نمی تواندحرف بزند. نمی تواند چشم هایش را باز کند. او می تواند صدای هر کسی را در اطرافش بشنود؛ اما آنها از این موضوع کاملا بی خبرند. امبر به یاد نمی آورد که چه اتفاقی رخ داده؛ اما بر این شک است که این قضایا با شوهرش ارتباط دارد. با نوسانی که میان اتفاقات کنونی، وقایع یک هفته قبل از تصادف و خاطراتی مربوط به بیست سال پیش و دوران کودکی او صورت می گیرد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ خانمهای عزیز، در هرکجای این جهان که هستید، اگر قلبتان شکسته و احساس ناراحتی و ترس میکنید، خوش آمدید. ما یک صندلی خالی برایتان نگه داشتهایم. شما دقیقاً مثل خودِ ما هستید. ما شما را همانطور که هستید دوست داریم. هنوز هم میتوانید اراده کنید که تغییر کنید و بهتر شوید. موضوعی هست که از آن کاملاً مطمئنم: وقتی زنی مصمم باشد زندگیاش را تغییر دهد، وقتی به خودش توجه کند و به چیزی فکر کند که بعد از تغییر به آن تبدیل میشود، آنگاه دیگر نمیتوان او را متوقف کرد. و دیگر اینکه، خواننده عزیز، این زن شما هستید. من به شما افتخار میکنم… هم بهاینخاطر که مصمم هستید خودتان را بهتر بشناسید و هم بهخاطر اینکه اگر شروع کنید به شناختِ بیشترِ خودتان، آنگاه از این راهکارهای جدید بهره بیشتری میبرید. این راهکارها موجب میشوند حس بهتری به خودتان داشته باشید و درنتیجه انسانی خواهید بود که تغییر کرده است. ”