آخرین روز یک محکوم به اعدام

کتاب صوتی

کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام

کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

از مجموعه داستان‌های ویکتور هوگو

نام اصلی: The Last Day of a Condemned Man

ناشر: نشر سپید ماه آوا

سال چاپ: 1396

شابک:

-

خلاصه:

-

هنرمندان:
صدابرداری و میکس کیان شمس

تاریخ تولید اثر: بهمن ماه 96

مدت زمان اثر: 20 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 2

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

ghasr godfather

8 تیر 1397 ساعت 20:06

ضمن خسته نباشید چرا فایل داستان ناقصه؟

محسن کیاندوست

1 مرداد 1397 ساعت 11:56

فایلها را مجددا چک کردیم. مشکلی نیست

کتاب صوتی مسخ مسخ

فرانتس کافکا

کتاب صوتی بیابان تاتارها بیابان تاتارها

دینو بوتزاتی

کتاب صوتی وضع بشر وضع بشر

هانا آرنت

کتاب صوتی گریز پا گریز پا

آلیس مونرو

کتاب صوتی شب های روشن شب های روشن

فئودور داستایفسکی

کتاب صوتی سوپرمارکت شبانه روزی سوپرمارکت شبانه روزی

سایاکا موراتا

تازه‌های ماه‌آوا

کاساندرای زیبانویسنده: جین آستینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ این مجموعه ،شامل آثار کوتاه و کمتر چاپ‌شده یا کمتر‌دیده‌شده نویسندگان بزرگ جهان است. ”

معمای کارائیبنویسنده: آگاتا کریستیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ آگاتا کریستی نویسنده انگلیسی داستان‌های جنایی و ادبیات کارآگاهی با نام مستعار مری وستماکوت داستان‌های عاشقانه و رومانتیک نیز می‌نوشت. اما شهرت اصلی اش به خاطر 66 رمان جنایی اوست. داستان‌های آگاتا کریسیتی، به خصوص آن دسته که درباره ماجراهای کاراگاه هرکول پوآرو یا خانم مارپل هستند. نه تنها لقب ملکه جنایت را برای او به ارمغان آوردند بلکه او را به عنوان یکی از مهم‌ترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و تکامل داستان‌های جنایی کوشیده‌اند نیز معرفی و مطرح کردند. - بخشی از کتاب: سرگرد مکث کرد و سپس عکس کوچکی را از لابلای محتویات کیفش بیرون کشید. به دقت به آن نگریست و گفت:«میل دارید عکس یک قاتل را ببینید؟» سرگرد داشت عکس را به دست خانم مارپل می‌داد که یکباره حرکت دستش متوقف شد. انگار خشکش زده بود. بیش از پیش به قورباغه‌ای چاق و چله شباهت پیدا کرده بود. به ظاهر سرگرد پال گریو از بالای شانه راست خانم مارپل شیئی یا شخصی را دیده و ماتش برده بود؛ دقیقا به همان جهتی نگاه می‌کرد که صدای نزدیک شدن قدم‌ها از آن سو به گوش می‌رسید. «این غیرممکن است. منظورم...» سرگرد با عجله همه چیز را در کیفش چپاند و آن را در جیبش گذاشت. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools