آخرین روز یک محکوم به اعدام

کتاب صوتی

کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام

کتاب صوتی آخرین روز یک محکوم به اعدام

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

از مجموعه داستان‌های ویکتور هوگو

نام اصلی: The Last Day of a Condemned Man

ناشر: نشر سپید ماه آوا

سال چاپ: 1396

شابک:

-

خلاصه:

-

هنرمندان:
صدابرداری و میکس کیان شمس

تاریخ تولید اثر: بهمن ماه 96

مدت زمان اثر: 20 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 2

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

ghasr godfather

8 تیر 1397 ساعت 20:06

ضمن خسته نباشید چرا فایل داستان ناقصه؟

محسن کیاندوست

1 مرداد 1397 ساعت 11:56

فایلها را مجددا چک کردیم. مشکلی نیست

کتاب صوتی مسخ مسخ

فرانتس کافکا

کتاب صوتی بیابان تاتارها بیابان تاتارها

دینو بوتزاتی

کتاب صوتی وضع بشر وضع بشر

هانا آرنت

کتاب صوتی گریز پا گریز پا

آلیس مونرو

کتاب صوتی شب های روشن شب های روشن

فئودور داستایفسکی

کتاب صوتی سوپرمارکت شبانه روزی سوپرمارکت شبانه روزی

سایاکا موراتا

تازه‌های ماه‌آوا

دزیرهنویسنده: آن ماری سلینکوRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ دختری جوان را تصور کنید که دو تن از قدرتمندترین مردان اروپا خواهان او هستند. به‌نظرتان چنین شخصیتی دارای چه ویژگی‌هایی است؟ احتمالا به زیبایی بی‌حدوحصر، اندام فریبنده، خانواده اشرافی، و ارثیه‌ی هنگفت اشاره می‌کنید. ازدواج پیش از هر چیز قراردادی مالی-اجتماعی است و هرچه بیشتر به گذشته برگردیم این عامل از اهمیت بیشتری برخوردار بوده، به‌خصوص وقتی از مردان صاحب قدرت صحبت می‌کنیم! با این حال ناپلئون بناپارت و ژان باتیست برنادوت هر دو شیفته‌ی دختر مردی حریرفروش شدند که از حیث ظاهر چندان هم متفاوت نبود و ماجراهایی شورانگیز را رقم زدند؛ رقابتی مسحورکننده که روایت آن را در کتاب صوتی دزیره از آن ماری سلینکو خواهید شنید. ”

کلاغی که با خدا حرف زدنویسنده: کریستوفر فاسترRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ شب به زودی سراسر جنگل را فرا گرفت. قورباغه‌های برکه آواز جمعی خود را شروع کردند. چند زاغچه مدت کوتاهی روی درخت مجاور با هم مشاجره کردند. جغدی در فاصله‌ای دوردست می‌خواند. از دور صدای گرگ می‌آمد. آخرین فکر سام، وقتی به خواب فرو می‌رفت، این بود که هنوز برای جوجه‌هایشان اسم انتخاب نکرده‌اند. با خود گفت: «باید فردا صبح در این باره صحبت کنیم.» پلک‌های سام به آرامی بسته شدند و او کلاغ‌وار تبسم کرد، همان لحظه اسمی از خاطرش گذاشت؛ اسمی برای آن جوجه‌ای که باعث افکار گوناگون، پیش‌بینی و هیجان او شده بود. جآشوا. او را جآشوا می‌خواندند، و این نام پدربزرگ سام و همسر اسمرالدا بود. جآشوا نام خوبی برای قهرمان بود، مگر نه؟ ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools