نگاهی اجمالی به کتاب“ ماجرای کتاب داستانی مرموز درباره زنی به نام خانم مارکیز است که همسرش، بوریس، برای مدتی به هندوستان سفر کرده و هر چهارشنبه برایش وسایل و هدایای عجیب و غریب میفرستند؛ هدیههایی که هر کدام به نحوی شما را متعجب خواهند کرد. برای مثال، اشیا در این داستانها جان دارند و خانم مارکز توانایی صحبت کردن با آنها را دارد! نویسنده با مهارت خاص خود، چنان این قصه را روایت کرده که مرز خیال و واقعیت برایتان کمرنگ میشود و غرق در ماجراهای بامزه آن خواهید شد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ زن با لحن محزونی گفت: «عجیب است، نه؟ دور و بر ما همه چیز دارد میرود روی هوا، ولی هنوز بعضیها نگران یک قفل شکستهاند، بعضیها هم اینقدر وظیفهشناساند که میآیند برای تعمیر… ولی شاید درستش همین باشد، همین سر و کله زدن با خردهریزها، همین وظیفهشناسی و درستکاری که ما داریم، حالا که دنیا دارد سر و تهش هم میآید، عقلمان را سر جایش نگه داشته.» ”