نگاهی اجمالی به کتاب“ نوری زنبوردار است و همسرش افرا، یک هنرمند. آنها زندگی سادهای دارند و در شهر زیبای حلب سوریه به سر میبرند تا اینکه جنگ داخلی بیپایان در این کشور آغاز میشود و این زوج ناچار به فرار میشوند. فرزند آنها سامی در اثر انفجار بمب کشته میشود و افرا نیز بینایی خود را از دست میدهد. حالا این زوج رنجور و ناامید باید سفری خطرناک را از طریق ترکیه و یونان به سمت آیندهای نامشخص در انگلیس آغاز کنند.
کتاب زنبوردار حلب تنها داستان خانوادهای نیست که تلاش میکنند روح زخمی خود را ترمیم نمایند بلکه شجاعت و پایداری آنها را برای مقابله با خطرات بسیاری به تصویر میکشد که اکثر پناهجویان با آن دست به گریبان میشوند.
کریستی لفتری توانسته است با قلم خود داستانی دلسوزانه و زیبا را از پیروزی روح انسان روایت کند و کتاب حاضر با داستان قدرتمند خود مفاهیم عمیقی را به شما یادآور میشود که شاید مدتهاست از یاد بردهاید. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ داستان دفتر بزرگ اثر آگوتا کریستوف در سال 1986 منتشر شد. داستان این کتاب از زبان دو پسر بچه دوقلو است که در میانهی جنگ جهانی دوم مجبور میشوند از شهر به روستایی که مادربزرگشان در آن زندگی میکند، مهاجرت کنند. نویسنده در این کتاب سختیها و ناملایمات جنگ را نشان میدهد که باعث میشود نسل بعد از این واقعه؛ سختکوشتر و مبارزتر تربیت شوند.
کریستوف چهرهای از جنگ را در این کتاب به تصویر میکشد که پیشتر کمتر به آن توجه شده است. او در داستان دفتر بزرگ، نابود شدن احساسات و عواطف مردم در شرایط سخت را درونمایهی داستانش قرار داده و دنیای بیرحم جنگ و تاثیرش بر روح و روان کودکان و مردم را روایت میکند. کریستوف در واقع باتجربهی تلخ خودش از جنگ جهانی دوم در داستان دفتر بزرگ فجایع را از زبان کودکان بیان میکند.
داستان دفتر بزرگ از زبان دو پسر بچه با هم تعریف میشود که در شرایط سخت جنگ برای مقاوم بودن تمرین میکنند. این دو پسر بچه به روستایی لب مرز سفر میکنند که مردم آنجا مادربزرگشان را جادوگر مینامند. آنها در شهر از حمام، سلمانی و رختخواب تمیز برخوردار بودهاند درحالیکه در شرایط جدید همراه زنی کثیف باید زندگی کنند که همیشه لباسهایی به رنگ خاکستری میپوشد و بوی نامطبوع میدهد. شرایط دشوار و پیچیده زندگی این دو پسر بچه که باید به دور از مادر و پدرشان زندگی کنند بازتابی از تاثیر جنگ است که باعث میشود حتی کودکان هم دارای روح و جسمی پولادین، عاری از هرگونه نشاط، محبت و عشق شوند. ”