اضطراب جایگاه اجتماعی

کتاب صوتی

کتاب صوتی اضطراب جایگاه اجتماعی

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
نویسنده آلن دوباتن

نام اصلی: Status anxiety

ناشر: نشر ققنوس

سال چاپ: 1398

شابک:

978-600-278-463-6

خلاصه:

یکی از دغدغه‌های هم? ما این است که دیگران چه نظری درباره‌مان دارند. هم? ما خواستار موفقیتیم و از شکست می‌ترسیم. هم? ما کم و بیش، و غالباً در خفا، دربار? جایگاه اجتماعی‌مان اضطراب داریم.

آلن دوباتن، برای نخستین بار، به این وضعیت شایع نامی داده است و در کتاب خود سرچشمه‌های آن و راه‌های ممکن مقابله با آن را بررسی کرده است. او به قلمرو تاریخ، فلسفه، اقتصاد، هنر و سیاست سفر می‌کند تا ببیند متفکران بزرگ با چه شیوه‌های بدیعی بر این اضطراب غلبه کرده‌اند. حاصل کار او کتابی است که نه فقط سرگرم کننده و تأمل برانگیز است، بلکه رنگی از نبوغ و حکمت دارد، و می‌تواند در حل این مشکل به انسان امروز کمک کند. اضطراب جایگاه اجتماعی هم تشریح یکی از دردهای انسان مدرن است و هم پیشنهاد راه‌هایی برای درمان این درد.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابردار سروش اعتصامی
انتخاب موسیقی سروش اعتصامی
کارگردان رضا عمرانی
تهیه کننده راضیه هاشمی

مدت زمان اثر: 8 ساعت و 26 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی قدرت قدرت

راندا برن

کتاب صوتی صراحت بیان صراحت بیان

جودی مورفی

کتاب صوتی وابی سابی وابی سابی

نوبوئو سوزوکی

کتاب صوتی درد عشق درد عشق

لودرو رینزلر

کتاب صوتی قهرمان قهرمان

راندا برن

تازه‌های ماه‌آوا

شماره صفرنویسنده: اومبرتو اکوRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «شماره صفر» آخرین رمان اومبرتو اکو (1922-2016)، نویسنده و نشانه‌شناس بزرگ ایتالیایی است که یک سال پیش از مرگش بر اثر سرطان، در سال 2015 منتشر شد و به سرعت در لیست پرفروش‌ها قرارگرفت. اکو در این رمان که برخلاف رمان‌های دیگر او، بسیار کوتاه است. دو داستان را پیش می‌برد. داستان یک روزنامه‌نگار حقه‌باز به نام کولونا در سال 1992 و دیگری داستان تیراندازی به موسولینی و معشوقه‌اش در سال 1945 در دریاچه کومو. داستان دوم از دل داستان اول بیرون می‌آید. کولونا مردی تقریبا 50 ساله است که در پی یافتن کاری، به راه انداختن یک روزنامه جدید را تقبل می‌کند. روزنامه‌ای به نام «دومانی» یا «فردا»؛ اما این روزنامه با خیلی از روزنامه‌های دیگر متفاوت است. این روزنامه که ازطرف یک نجیب‌زاده و یک غول رسانه‌ای تامین مالی می‌شود، برای منتشرشدن نوشته نمی‌شود بلکه ابزاری است برای باج سبیل گرفتن از قدرتمندان. اخبار درج شده نه برای «بازتاب واقعیت» که با هدف «ساختن واقعیت» است بنابراین روزنامه و خبرنگارش، خبر نمی‌دهند؛ بلکه خبر را می‌سازند و تازه اگر خبری هم باشد، خوانندگان چنان به شنیدن دروغ عادت کرده‌اند که دیگر هر چیزی را باور می‌کنند و به زندگی خود ادامه می‌دهند؛ انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. در این میان سردبیر روزنامه که فردی دچار پارانویا (بدگمانی) است از یک توطئه سخن می‌گوید. او عقیده دارد موسولینی‌، رهبر ایتالیای فاشیست که در سال 1945 کشته شده درحقیقت بدلی از او بوده و ماجرای این قتل بخشی از نقشه بزرگتر فاشیست‌ها بوده است. این خبری داغ برای روزنامه است و کولونا مصمم می‌شود مدارکی دال بر صحت این موضوع جمع‌آوری کند. «شماره صفر» با استعاره‌ها، کنایه‌ها و طنزی که دارد، رمانی‌ است که دغدغه‌های سیاسی اجتماعی اِکو را بازتاب می‌دهد. او از منتقدان سرسخت برلوسکونی، نخست‌وزیر سابق ایتالیا، بود و بارها از او انتقاد کرده بود. در «شماره صفر» اکو با خلق شخصیت کولونا که نویسنده روزنامه‌های زرد ایتالیایی ا‌ست، از جامعه‌ای صحبت می‌کند که بازیچه شیادان رسانه‌ای و نیروهای در کار اخاذی و فساد است. ”

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools