بر دیوار کافه

کتاب صوتی

کتاب صوتی بر دیوار کافه

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

جان‌گرفتن داستان یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روی دیوار

نام اصلی: On The Cafe's Wall

ناشر: نشر ثالث

سال چاپ: ۱۳۹۴

شابک:

978-622-6386-34-0

دسته بندی: رمان/ هنری/ فلسفی

خلاصه:

داستان از زبان مردی روایت می‌شود که سال‌های جوانی را در پاریس به تحصیل در رشته‌ی سینما گذرانده است. او برای ما چگونگی ساخته شدن فیلمی را نقل می‌کند که از بیست اپیزود تشکیل شده است، ماجرای این بیست اپیزود همگی مستند و برگرفته از یادداشت‌های کوتاهی است که راوی داستان، آنها را بر دیوار کافه‌ای در پاریس دیده و یادداشت کرده است و سپس به سراغ تک تک افرادی رفته که آن یادداشت‌ها را نوشته‌اند و از آنان می‌خواهد در مقابل دوربین او داستان زندگی‌شان را تعریف کنند.
قلم خیال پرداز و شاعرانه احمدرضا احمدی این داستان‌ها و صاحبانشان را برای همیشه در ذهن و روحمان ثبت می‌کند.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابرداری و میکس آرش رستمی
انتخاب موسیقی آرش رستمی
تهیه کننده راضیه هاشمی

تاریخ تولید اثر: مردادماه 1396

مدت زمان اثر: 5 ساعت و 33 دقیقه

بر دیوار کافه را نمی‌توان با معیارهای کلاسیک دانست.احمدرضا احمدی - با پیشینه قابل توجه در شعر - به سبک خاصی نکرده و در طیف گسترده‌ای ، از مستندگرایی تا پنهان ترین لایه‌های درون آدم ها،دست به نگارش زده‌است.در اجرای صوتی اثر هم با جدیت تلاش شده تا این ویژگی حفظ و لحن صمیمی و در عین حال بی‌پروای نویسنده حفظ شود.

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 5

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

امیرحسین تمجیدی

7 اسفند 1396 ساعت 03:33

باسلام خواستم خواهش بکنم که در اطلاعات کتاب مدت زمان اجرای صوتی رو هم ذکر کنید و همچنین می‌خواستم خواهش کنم که امکان پرداخت ارزی رو هم اضافه کنید. من در خارج از کشور هستم و تنها راهی که برای خرید محصولات شما دارم خرید اونها از طریق سایت طاقچه هست که متاسفانه تمام محصولات شما اونجا ارائه نمی‌شه. با تشکر

محسن کیاندوست

13 اسفند 1396 ساعت 13:14

زمان کارها به توضیحات اثر اضافه شد.

محسن کیاندوست

13 اسفند 1396 ساعت 10:14

با سلام و تشکر، مطلب شما به مدیریت مجموعه انتقال داده شد.

احمد غلامی

26 بهمن 1396 ساعت 18:14

اگر این امکان وجود داشته باشد که بتوان کل کتاب را از طریق یک لینک دانلود کرد خیلی خوب بود

محسن کیاندوست

27 بهمن 1396 ساعت 23:38

با تشکر از توجه شما.
به دلیل حجم بالای بعضی از کارها و برای دانلود راحت تر، به چند فایل تقسیم شده اند. پیشنهاد شما بررسی و امیدواریم در آینده پیشنهاد شما را عملی کنیم.

کتاب صوتی بخش D بخش D

فریدا مک فادن

کتاب صوتی دجله به حال تو ناله کند دجله به حال تو ناله کند

امیلی ین ملفتو

کتاب صوتی دژ درون دژ درون

آینتسل گانگر

کتاب صوتی تدفین مادربزرگ تدفین مادربزرگ

گابریل گارسیا مارکز

کتاب صوتی گرگ بیابان گرگ بیابان

هرمان هسه

تازه‌های ماه‌آوا

مرغ ققنوسنویسنده: هانس کریستیان اندرسنRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ مرغ ققنوس را می شناسی؟ در شراره آتش به دنیا می آید تا همانجا بمیرد. ققنوس آوازهای بهشتی در حنجره اش دارد و ترانه جاودانگی در گوشمان زمزمه می کند. ”

حماسه ویچر- جلد اول آخرین آرزونویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ گرالت، ویچر اهل ریویا، جنگجویی است که خود سپکوفسکی او را مانند تیر از کمان رهاشده صاف و ساده می‌داند؛ اما دنیا و سرنوشتی که گرالت را احاطه کرده چنان پیچیده است که سادگی او به طرز دیوانه‌واری عمیق و بامعنی جلوه می‌کند. شاید نگاه اول فقط با یک هیولاکش حرفه‌‎ای که برای پول کار می‌کند روبه‌رو باشیم؛ اما گرالت معمولاً با انسان‌هایی سروکار دارد که هر هیولایی را شرمنده می‌کنند و این انسان‌ها هستند که مجبورش می کنند… بخشی از کتاب: او لحظه‌‌ای جلوی مسافرخانه‌‌ی ناراکورت پیر ایستاد، به صداها گوش فرا داد. طبق معمول، در این ساعت، مسافرخانه شلوغ بود. مرد غریبه داخل نشد. اسبش را به پایین خیابان هدایت کرد، به سمت مسافرخانه‌‌ی کوچک‌تری به ‌نام روباه. این مهمانسرا محبوبیت خاصی نداشت و تقریباً خلوت بود. صاحب مسافرخانه سرش را از پشت بشکه‌‌ای خیارشور بیرون آورد و غریبه را برانداز کرد. تازه‌‌وارد که هنوز کت بر تنش بود، ساکت و بی‌‌حرکت جلوی پیشخوان ایستاده بود. - چی بیارم؟ غریبه گفت: «آبجو.» صدایش خوشایند نبود. مسافرخانه‌‌‌‌‌‌دار دستش را با پیش‌‌بند پارچه‌‌ای پاک کرد و یک لیوان سفالی برایش آورد. غریبه سن زیادی نداشت؛ اما موهایش تقریباً سفید بود. زیر کتش یک جلیقه‌‌ی کهنه‌‌ی چرمی پوشیده بود که با بند روی گردن و شانه‌‌هایش بسته شده بود. وقتی کتش را درآورد افراد دوروبرش متوجه شدند شمشیری حمل می‌‌کند که البته به‌خودی‌خود موضوع غیرطبیعی‌‌ای نبود، تقریباً هر مردی در ویزیم یک سلاح همراه خود داشت؛ اما هیچ‌کس شمشیرش را مثل یک کمان یا تیردان به پشتش نمی‌‌بست. غریبه کنار مشتری‌‌های دیگر که پشت یک میز بودند ننشست. همان‌‌جا جلوی پیشخوان ایستاده بود و به مسافرخانه‌‌دار خیره شده بود. هرازگاهی محتویات لیوانش را مَزه‌‌مَزه می‌‌کرد. - برای شب یه اتاق می‌‌خوام. مسافرخانه‌‌دار با غرولند گفت: «جا نداریم.» به چکمه‌‌های غریبه نگاه کرد که خاکی و کثیف بودند. «ناراکورت پیر رو امتحان کن.» - ترجیح می‌‌دم همین‌‌جا بمونم. «گفتم که جا نداریم.» مسافرخانه‌‌دار بالاخره لهجه‌‌ی غریبه را تشخیص داد، اهل ریویا بود. «پولش رو می‌‌دم.» تازه‌‌وارد آهسته صحبت می‌‌کرد، انگار که خودش هم مطمئن نبود و بعد اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد. مرد آبله‌‌روی دیلاقی _ که از لحظه‌‌ی ورود تازه‌‌وارد چشم‌‌ از او برنداشته بود _ بلند شد و سمت پیشخوان آمد. دو رفیقش نیز همراه با او بلند شدند، بافاصله‌ی دو قدمی پشت سرش ایستادند. مرد آبله‌‌رو درست کنار تازه‌‌وارد ایستاد و با خشونت گفت: «به تو اتاق نمی‌‌دیم، ولگرد ریویایی. در ویزیم به کسایی مثل تو احتیاجی نیست. این شهر آبرو داره!» غریبه، لیوان در دست قدمی به عقب رفت. نگاهی به مسافرخانه‌‌دار انداخت؛ اما او رویش را برگرداند. حتی به ذهن مسافرخانه‌‌دار نرسید که از مرد ریویایی دفاع کند. به‌هرحال، چه کسی از ریویایی‌‌ها خوشش می‌آمد؟ ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools