تجارت، سرعت، تفکر

کتاب صوتی

کتاب صوتی تجارت، سرعت، تفکر

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی: Business, Speed, Thinking

ناشر: کتابراه

سال چاپ: ۱۳۹۵

شابک:

978-622-6386-61-6

خلاصه:

بیل گیتس به خوانندگان این کتاب جذاب، آیندهای بهتر را نوید می‌دهد. او توضیح خواهد داد که دارا بودن اطلاعات بهتر و بیشتر چگونه می‌تواند باعث ایجاد شغل‌های جذابتر برای کارگران، مشتریان با دانش بیشتر و موثرتر، مدارس کارآتر و افزایش شهروندانی که بیشترین سهم را در تصمیم گیری‌های دولت‌ها دارند، شود. یک سیستم دیجیتالی به هم‌پیوسته میتواند باعث بهبود و توسعه تجارت شود. این کتاب نه تنها برای علاقه‌مندان به تجارت بلکه برای همه انسان‌ها نوشته شده‌است.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابرداری و میکس کیان شمس
انتخاب موسیقی رضا عمرانی
تهیه کننده راضیه هاشمی

تاریخ تولید اثر: آذرماه 1397

مدت زمان اثر: 4 ساعت و 15 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

خواستن توانستن استنویسنده: جوئل اوستینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ بی‌شک عنوان این کتاب را بارها و بارها در زندگی شنیده‌ایم یا خود گوینده‌ی آن بوده‌ایم. جول اوستین در کتاب صوتی خواستن توانستن است هشت راهکار کاربردی و اساسی ارائه می‌دهد که با عملی کردن آن‌ها می‌توانیم به این ضرب‌المثل حکیمانه‌ی کهن جامه‌ی عمل بپوشانیم. ”

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools