نگاهی اجمالی به کتاب“ هیچکس نمیخواهد برنامههایش عقب بیفتد و کارهایش روی هم تلنبار شود؛ اما گاهی همهی ما دچار آشفتگی و سهلانگاری میشویم و نمیتوانیم برنامهریزی منظم و دقیقی برای اهداف زندگیمان داشته باشیم. اگر این شرایط بیشتر اوقات به سراغتان میآید، کتاب سمزدایی دوپامین اثری آموزنده و راهگشا برای شماست.
همانطور که میدانید، زندگی در دنیای امروز پرسرعت است و این روند سریع و شلوغ میتواند به راحتی تمرکز و آرامش ما را برهم بریزد. به همین دلیل، حفظ تمرکز به یک توانایی کمیاب تبدیل شده که هرکسی از آن برخوردار نیست. اگر دقت کرده باشید ما در بسیاری از اوقات نمیدانیم که چرا دلشوره داریم و احساس بیقراری میکنیم. این حالات زمانی پررنگتر هم میشود؛ درست زمانی که برای وظایف اصلی که موجب ایجاد پیشرفت به سمت اهدافمان خواهند شد آماده میشویم، مورد هجوم افکار پریشان و کارهای وسوسهانگیز دیگر قرار میگیریم.
در چنین شرایطی، ممکن است به هر عملی دست بزنیم؛ از گشتن زدن در شبکههای اجتماعی گرفته تا پیادهروی و وقت گذراندن با دوستان. دقیقاً همین زمان است که همه چیز جالب به نظر میرسد و آن کار مهم به تعویق میافتد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود سوّمین رمانی است که از رومن پوئرتولاس در ایران منتشر میشود. پوئرتولاس اینبار داستان مادری را شرح میدهد که برای رسیدن به دخترکش ناممکن را ممکن میکند. مادر که قول داده در روز مشخصی از فرانسه به سوی آفریقا و بیمارستانی پرواز کند که دخترک بیمارش در آن بستری است، ناگهان با مشکلی روبهرو میشود که هیچ چارهای برایش پیدا نمیکند. آتشفشانی قدیمی فوران کرده و دودهای ناشی از آن همه پروازهای فرودگاههای پاریس را لغو کرده است. استفاده از دیگر وسایل حمل و نقل نیز امکانپذیر نیست. مادر باید چه کند که سرِ وقت به دیدار دخترکش برسد و بدقول نشود؟ کاش میشد پرواز کند. فکر دیوانهواری است؟ برای دنیای پریوار و پُر قصه رومن پوئرتلاس اما اینگونه نیست! مادر با راهبی آشنا میشود که حرفهای عجیب و غریبی میزند و مدعی است کارهای ناممکنی میتواند انجام دهد. آیا او میتواند برای مسافر درمانده ما راهی بیابد؟
پوئرتولاس در این رمان که در وصف عشق مادرانه، قصه فداکاری همه مادران دنیا را به تصویر میکشد، مادرانی که حتی حاضرند از جان خود بگذرند تا آرزوهای کودکانشان را برآورده کنند. این رمان ادای دِینی است به مادرانی که خود و رؤیاهایشان را فراموش کردند تا لبخند بر لبهای کودکانشان بنشانند. ”