جاناتان مرغ دریایی

کتاب صوتی

کتاب صوتی جاناتان مرغ دریایی

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
نویسنده ریچارد باخ

پرواز در اوج، آموختنی است.

نام اصلی: Jonathan Livingston Seagull

ناشر: نشر ثالث

سال چاپ: 1392

شابک:

978-622-6386-54-8

دسته بندی: رمان/ تخیلی/ فلسفی

خلاصه:

این رمان کوتاه روایتگر عزم و اراده مرغی دریایی است به نام جاناتان که نمی‌خواهد همچون گذشتگان زندگی کند و پا جای پای دیگران بگذارد.این داستان می‌تواند تلنگری باشد برای ما که آزادی را در عشق ورزیدن بیابیم و آنگونه که آرزو داریم زندگی‌مان را بسازیم.

بشنوید:

هنرمندان:
تهیه کننده راضیه هاشمی
صدابردار صنم کجوئی
ادیتور آرش رستمی
ویرایش- ادیت فروغ بهرامی
انتخاب موسیقی رضا عمرانی

تاریخ تولید اثر: شهریور ماه 96

مدت زمان اثر: 1 ساعت و 32 دقیقه

تلفیق شور واحساس با شعور و اراده از ویژگی لحن اجرای این اثر می‌باشد . موسیقی نیز به فراخور همین حال و احوال گوینده را همراهی می‌کند.

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 2

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

Y Sh

20 خرداد 1397 ساعت 00:10

با تشکر از همگی سایت خوبتون.به نظر من بهترین راوی رو داره و از همه جذاب تر هستش.

محسن کیاندوست

1 مرداد 1397 ساعت 11:54

ممنون از بذل توجه شما

تازه‌های ماه‌آوا

ابهام را در آغوش بگیرنویسنده: سوزان جفرزRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ ابهام را در آغوش بگیر کتابی است که خواب شبانه را برای شما آسان‌تر می‌کند. اثری برای آسان‌تر ساختن رنجی که در ذهن‌تان دارید، رنجی برآمده از کوشش برای کنترل اموری که قابل کنترل نیستند، کتابی برای تبدیل زندگی به یک ماجراجویی هیجان‌انگیز به جای یک اضطراب مداوم. این اثری است برای فراهم کردن «چیزی پایدار برای چسبیدن به آن، چیزی که در جزرومد سهمگین تغییرات از بین نمی‌رود.» انتخاب یک زندگی سرشار از هیجان و احتمالات، اولین گام برای داشتن یک ذهن سرشار از آرامش و بی‌هیاهو و کمکی به شما برای گام‌ برداشتن به مرحل? بعد و همچنین بعدی است. ”

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools