غلبه بر کمرویی

کتاب صوتی

کتاب صوتی غلبه بر کمرویی

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
نویسنده پل ژاگو

مطمئن، استوار و پرجرات شوید و اعتماد به نفس پیدا کنید

نام اصلی: La timidite vaincue

ناشر: نشر ققنوس

سال چاپ: 1377

شابک:

خلاصه:

کتاب غلبه بر کمرویی نوشته‌ی پل ژاگو نویسنده‌ی فرانسوی با هدف اعتماد به نفس دادن و جرئت دادن به افراد کمرو، این فرصت را به آن‌ها می‌دهد تا مطمئن، استوار و پرجرئت باشند. این کتاب در دسته‌ی کتاب‌های روانشناسی است که راه و رسم زندگی را به مخاطبان خود می‌آموزد. نویسنده در ده فصل، تمام نکات از جمله علت‌های کمرویی و راه‌های تقویت اعتماد به نفس و غلبه بر کمرویی را بیان می‌کند. یکی از نکات قابل توجه در کتاب غلبه بر کمرویی مختصر بودن آن است.
یکی از مواردی که در روابط بین افراد اختلال ایجاد می‌کند، کم‌رویی است. از نظر روانشناسان کم‌رویی «توجهی غیرعادی و اضطراب آلود به خویشتن است که در یک یا چند موقعیت اجتماعی، تجلّی می‌کند و فرد را در انواع تنش‌های روانی، شرایط نامناسب عاطفی و شناختی و نابسامانی‌های جسمی و زیستی، فرو می‌برد و موجب بروز رفتارهای خام و نسنجیده و واکنش‌های نامناسب می‌گردد.» خجالتی و کم‌رو بودن نه‌تنها زندگی فرد را دچار مشکل می‌کند، بلکه فرد در جامعه‌ای که زندگی می‌کند هم اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهد. کمرویی خصلتی ژنتیکی نیست بلکه ناشی از شناخت نادرست فرد از خودش و رفتارهای غلط جامعه نسبت به اوست. خوشبختانه این مسئله قابل درمان و کنترل است. کتاب غلبه بر کمرویی با ارئه راهکارهای عملی به افرادی که کمرو هستند و اعتماد به نفس ندارند نحوه ایجاد تغییر و اصلاح این مشکل را ارائه می‌کند.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابرداری و میکس کیان شمس
ادیتور کیان شمس
کارگردان رضا عمرانی
تهیه کننده راضیه هاشمی

مدت زمان اثر: 4 ساعت و 18 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی قدرت قدرت

راندا برن

کتاب صوتی صراحت بیان صراحت بیان

جودی مورفی

کتاب صوتی وابی سابی وابی سابی

نوبوئو سوزوکی

کتاب صوتی درد عشق درد عشق

لودرو رینزلر

کتاب صوتی قهرمان قهرمان

راندا برن

تازه‌های ماه‌آوا

عروس فریبکارنویسنده: مارگارت اتوودRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ زینیا زن‌ بی‌نظیری‌ است‌؛ اما این‌ بی‌نظیری‌ به‌ سود رز، کرز و تونی‌ نیست‌؛ زنانی‌ که‌ دلنشین‌ترین‌ بهانه‌های‌ هستی‌ خود را بر سر آشنایی‌ با این‌ زنِ باهوش‌ و زیبا می‌گذارند. حاصل‌ اعتماد این‌ سه‌ زن‌ به‌ زینیا، زنی‌ که‌ بی‌قیدانه‌ بداندیش‌ است‌ و دلفریبانه‌ زیبا، زخم‌ مشترکی‌ است‌ که‌ با مرگ‌ زینیا تسکینی‌ ناچیز یافته‌ است‌. و اکنون‌ زینیا هر چند درگذشته‌ است‌ اما ناگهان‌ ظاهر شده‌، شاید برای‌ آن‌ که‌ همچنان‌ ویرانی‌ به‌ بار آورد ”

خشم و هیاهونویسنده: ویلیام فاکنرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر، نویسنده‌ی آمریکایی و به اعتقاد اکثر منتقدان بهترین اثر اوست. این نویسنده در سال 1949 به خاطر سهم منحصربه‌فرد، قدرتمند و هنرمندانه‌اش در رمان مدرن آمریکایی برنده‎ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد. فاکنر در کتاب خشم و هیاهو از زوال خانواده‌ی کامپسون می‌گوید. خانواده‌ای که چهار روز از زندگی‌اش از زبان چهار عضو آن روایت می‌شود. این روایت‌ها کاملاً متفاوت‌ اما مکمل یکدیگرند. راوی فصل اول بنجی است؛ فرد کندذهنی که ادراکش با دیگران متفاوت است و ماجراها را درهم و برهم نقل می‌کند. بیشتر هم از کدی دختر خانواده حرف می‌زند. راوی فصل دوم کونتین پسر بزرگ خانواده است. او بیشتر در ذهنیات و خاطراتش زندگی می‌کند؛ برای همین این فصل کمی حال و هوای شاعرانه دارد. راوی فصل سوم جیسون برادری سودجو و منفعت‌طلب است؛ حتی منفعتی که با مرگ دیگران نصیبش شود. و راوی فصل چهارم دیلسی است؛ کنیز سیاهپوست خانه که دانای کل هم هست. فهم این رمان شاید برای کسانی که در آغاز راه کتاب‌خوانی هستند، چندان ساده نباشد. شبیه پازلی پیچیده است که با پیدا شدن هر یک از تکه‌ها بخشی از واقعیت نمایان می‌شود. باید زمان گذاشت و سرنخ‌ها را به هم وصل کرد و منتظر نتیجه بود. کتاب خشم و هیاهو را صالح حسینی ترجمه کرده است. در بخشی از متن کتاب آمده است: «از میان نرده‌، لابلای گل پیچ‌پیچ، می‌دیدمشان که می‌زدند. رو به جایی که پرچم بود می‌آمدند و من از کنار نرده رفتم. لاستر کنار درخت گل توی سبزه‌ها را می‌کاوید. آن‌ها پرچم را بیرون آوردند، و آن‌ها داشتند می‌زدند. بعد پرچم را برگرداندند سر جایش و برگشتند به زمینِ بازی، و او زد و دیگری زد. بعد پیش رفتند، و من هم از کنار نرده رفتم. لاستر از درخت گل آمد و ما از کنار نرده رفتیم و آن‌ها ایستادند و ما ایستادیم و من، وقتی که لاستر توی سبزه‌ها را می‌کاوید، از لای نرده نگاه کردم. او زد «کدی، بگیرد.» آن‌ها از چمنزار گذشتند و دور شدند. من چسبیدم به نرده و دورشدنشان را تماشا کردم.» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools