نگاهی اجمالی به کتاب“ معرفی کتاب خاطرات پس از مرگ براس کوباس
ژواکیم ماریا ماشادو د آسیس (1908- 1839)، نویسنده برجسته برزیلی است.
«خاطرات پس از مرگ براس کوباس» اینگونه آغاز میشود: «من نویسندهای فقید هستم اما نه به معنای آدمی که چیزی نوشته و حالا مرده بلکه به معنای آدمی که مرده و حالا دارد مینویسد».
د آسیس، در ابتدا تصمیم میگیرد براس کوباس ماجرای خود را از مرگ خویش آغاز کند و از آخر به اول روایت کند.
ماشادو د آسیس با این تمهید هشیارانه و بیمانند راوی این زندگینامه را آزاد میگذارد تا فارغ از دغدغههای آدمی زنده، زندگی خود را روایت کند و روایت این زندگی فرصتی میشود تا نویسنده تیزبین و متفکر با زبانی آمیخته به طنزی شکاکانه زیر و بم وجود آدمی، عواطف و هیجانات، بلندپروازیها و شکستها و پیروزیهای او را از کودکی تا دم مرگ پیش روی ما بگذارد و پرسشهایی ناگزیر را در ذهنمان بیدار کند.
د آسیس با گذشتن از رومانتیسم و ناتورالیسم، راهی خاص برگزید و این راهی است که در ادبیات جهان به نام خود او شناخته شده؛ هرچند تاثیر نویسندگانی چون لارنس استرن و زاویر دْ مستر بر آن انکارناپذیر است. برخی منتقدان سبک او را رئالیسم روانکاوانه نام نهادهاند. داستانهای ماشادو روایتی است طنزآمیز، آکنده از تمسخر، شکاکانه و در عین حال با این تعمد که ماهیت داستانی روایت را به خواننده گوشزد کند.
دنیای ماشادو سرشار از ابهام و عدم قطعیت است.
در «خاطرات پس از مرگ براس کوباس»، راوی مرده است و فارغ از داوری زندگان و از جایگاهی فراتر از ایشان زندگی خود را روایت میکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ از سالهای اشک و خون آزروث یادگارهای فراوانی بر جا مانده که گریم باتول، از شومترین آنهاست. این مکان نحس بعد از تراژدیهای وحشتناکش چیزی بیش از بنایی شوم نبود، اما اهریمنان تخم شرارتی عظیم را در آنجا کاشته بودند که بوی متعنفش مشام هر خردمندی را میآزرد... . کتاب صوتی وارکرفت: شب اژدها نوشتهی ریچارد ای. ناک نیز شرح همین وقایع است، یکی از نفسگیرترین و دهشتبارترین فجایع آزروث.
گریم باتول مکانی است که فرزندانِ الکسترزا، اسیر اورکهای پست شده بودند. روشی که این نژاد پست از اژدهایان برای اهداف شومشان استفاده میکردند مشمئزکننده بود؛ برترین موجودات آزروث مانند حیوانی رام به اورکها خوشخدمتی میکردند، بیاراده مطیع آنها بودند و گاه بلای جان همنوعان خود میشدند... . اگرچه در نهایت گروهی متشکل از الفها و جادوگران اژدهایان را آزاد کردند، اما گاه خبرهایی شوم از این کوه نفرین شده به گوش میرسید که اگر کراسوس را نادیده بگیریم، هیچکس را نگران نمیساخت. ”