نگاهی اجمالی به کتاب“ تمامی استادان و خردمندان حوزهی معنویت و خودآگاهی، از ما میخواهند به جای سالها جستوجو در دنیای بیرون و کشف عوامل خوشبختی، کمی هم به دنیای درون مشغول شویم. شکی نیست که آشنایی با چیستی دنیا تنها در گرو شناخت خودمان است. تنها در این حالت است که در کوتاهترین زمان، بینشی عمیق، پایدار و نامتزلزل درمورد هستی خواهیم یافت. بااینحال، هنوز چگونگی خودشناسی و کنکاش جهان درون، برای بسیاری از ما ناشناخته و شاید غیرممکن به نظر بیاید. موجی، از برجستهترین عارفان معاصر، با نگارش کتاب وسیعتر از آسمان، عظیمتر از فضا راه دستیابی به خودآگاهی را به ما نشان داده است.
نویسنده به شما یادآوری میکند که برای درک آگاهی معنوی، نیازی به «یادگیری» نیست. بله، اینجا دیگر کلاس درس نیست که بخواهیم نکاتی دیکتهشده از سوی معلم را فرا بگیریم و بدون حلاجیکردن این آموزهها، صرفاً آنها را به ذهن بسپاریم. برای شناخت خود و کل هستی، تنها به یک آینه نیاز داریم که روبهروی آن بنشینیم و تمامی پرسشهای هستیشناختی و انسانشناسانهی خود را از همان کسی بپرسیم که از درون آینه به ما مینگرد. پاسخ همهی سؤالات و منبع جامع دانشها، خود شمایید. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ و چشمهایش کهربایی بود رمانی است که از دریچهای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان «هستی و نیستی» میپردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربهفردند.
تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی زهره، موازییکهای کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده شده، هر یک به تنهایی جهانی تکاندهنده را به تصویر میکشند و روایتگر ترسها، تشویشها، آرزوها و ناکامیهای آدمهای درون داستاناند... .
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
از همینجا پیداست و میبینمش زن چشم عسلی را. خودش است، مثل همیشه کتابی در دست دارد و پشت به ما ایستاده است کنار درخت. تا برسیم نزدیک، همانطور که توی هوا میچرخم زن هم میچرخد انگار و درخت هم وارونه میشود. چقدر قد کشیده است این درخت. چرخ که میزنم. درختِ وارونه ریشههایش توی هوا میماند. سه هزار و بیست و سه سال پیش است انگار و من میخواهم از ریشهها خودم را برسانم به تنه درخت. خودم را برسانم به یک زخم عمیق. هاشم مکث میکند دیگر نمیچرخاندم، شاید یادش افتاده که نخم نازک شده است. درخت میماند همانجا و زن چشم عسلی هم. زن رو برمیگرداند و انعکاس رنگ مهرههام توی عسلی چشمهاش بیقرارم میکند... . ”