نگاهی اجمالی به کتاب“ فیثاغوروویچ مالکی میان مایه است که روزی به ضیافت ناهار ژنرال سواره نظام دعوت میشود.در طول مهمانی که تا انتهای شب میانجامد ، ژنرال از اسب ابلقی برای حاضران حرف میزند که بی همتاست و جزو دارایی خاص او محسوب میشود.فیثاغوروویچ تحت تاثیر مستی و جوی که بوجود آمده از دهانش میپرد که صاحب کالسکهای است عجیب و منحصر بفرد.توجه حاضران به گفته هایش جلب میشود و او همگی را برای ناهار فردا به خانه اش دعوت میکند.فردا ظهر در حالی که فیثاغوررویچ در خواب است و سرخوشی شب پیش نیز از سرش پریده با این خبر همسرش از خواب بیدار میشود که گروهی سواره به سوی خانه شان میآیند.گوگول در این داستان نیز، هم چون دیگر آثارش، با بیانی شوخ و طنزی گزنده آینه ای در برابرمان می گیرد و ما را با عادات مضحک مان روبرو میکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ همانطور که از عنوان کتاب صوتی ماجرای ناپدید شدن ونکا راکول برمیآید، میتوان حدس زد که با رمانی جنایی-معمایی روبهرو هستیم. در سال 1992 به سر میبریم. ونکا راکول 19 ساله، زیباترین و جذابترین دختر مدرسهی «تکنوپل سوفیا آنتوپولیس» است؛ مدرسهای معروف در شهر ریویرای فرانسه. ونکا با معلم فلسفهی خود، الکسیس، ارتباطی پنهانی دارد و تصمیم میگیرد یک شب از خوابگاه بیرون برود تا با او فرار کند. ونکا و الکسیس در یک شب سرد که تمام شهر زیر بارش برف و طوفان مدفون شده است، نقشهی خود را عملی میکنند. آنها با یکدیگر فرار میکنند و دیگر هیچوقت خبری از ونکا نمیشود. کتاب صوتی ماجرای ناپدید شدن ونکا راکول با این اتفاق شروع میشود. ”