نگاهی اجمالی به کتاب“ هر انسانی گذشتهای دارد که هرگز رهایش نمیکند، آیندهای دارد که میخواهد بیتوجه به گذشته آن را بسازد، و حالی که به تلاش میگذرد، به دست و پا زدن برای پاک کردن ماجراهایی که از سر گذرانده، به درگیری ذهنی برای آیندهای نامعلوم... قهرمان «برامواج» زنی است که خلاف معمول عمل میکند، گذشتهاش را پس میزند و سالها از آن سراغی نمیگیرد که آیندهاش را با عشق و امید بنا کند، عشقی با فرجام جدایی. زمانی طولانی در این بیخبری زندگی میکند تا ناگهان به او خبر میرسد که پدرش ناپدید شده. زن تصمیم میگیرد به ساحل دریاچه کودکیهایش بازگردد... ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ راوی داستان درحال سفر با قطار به مقصد درسدن است که با همسفری آشنا میشود که در برلین عتیقه فروشی دارد. مرد عتیقه فروش به نقل خاطرهای عجیب و شنیدنی میپردازد که به سالهای پس از جنگ جهانی مربوط میشود. دوران بحران و رکود اقتصادی.این خاطره به پیرمردی نابینا مربوط میشود که عاشق مجموعهای هنری است که از هنرمندان سرشناس طی سالها گردآوری کرده است. اما همین که عتیقه فروش عزم بازدید از مجموعه را میکند از زبان همسر و دختر پیرمرد حقیقتی عجیب را میشنود که او را تحت تاثیر قرار میدهد. ”