نگاهی اجمالی به کتاب“ و چشمهایش کهربایی بود رمانی است که از دریچهای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان «هستی و نیستی» میپردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربهفردند.
تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی زهره، موازییکهای کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده شده، هر یک به تنهایی جهانی تکاندهنده را به تصویر میکشند و روایتگر ترسها، تشویشها، آرزوها و ناکامیهای آدمهای درون داستاناند... .
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
از همینجا پیداست و میبینمش زن چشم عسلی را. خودش است، مثل همیشه کتابی در دست دارد و پشت به ما ایستاده است کنار درخت. تا برسیم نزدیک، همانطور که توی هوا میچرخم زن هم میچرخد انگار و درخت هم وارونه میشود. چقدر قد کشیده است این درخت. چرخ که میزنم. درختِ وارونه ریشههایش توی هوا میماند. سه هزار و بیست و سه سال پیش است انگار و من میخواهم از ریشهها خودم را برسانم به تنه درخت. خودم را برسانم به یک زخم عمیق. هاشم مکث میکند دیگر نمیچرخاندم، شاید یادش افتاده که نخم نازک شده است. درخت میماند همانجا و زن چشم عسلی هم. زن رو برمیگرداند و انعکاس رنگ مهرههام توی عسلی چشمهاش بیقرارم میکند... . ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب شنبه یک مجله? شنیداری در حوزه? ادبیات است و قصد داریم در هر شماره از آن از تاثیر قصهها و کتابها بر جهانمان حرف بزنیم تا راهی برای لذت بیشتر از داستانها و روایتها باز شود و همچنین با خواندن داستانها و روایتها و بررسی آنچه به جغرافیای ادبیات مربوط است، خواندنْ نه فقط لذتی سرگرمکننده، که عمقی بر نگرشهایمان باشد.
در شماره? یک از شاعران شعر نوی ادبیات ایران یاد کردیم. این شماره ویژه? قطعات کوچک فلسفه و روایتهایی نقادانه به مصرفگرایی این روزهاست و اندیشهی چند متفکر معاصر در این حوزه بررسی میشود. همینطور روایتهای مستند از زندگی روزمره، یادهای خاطرهانگیز و معرفی فیلم و سریال و کتاب بخشهای مختلف شماره? یک هستند. به سیاق هر شماره، در بخش داستان ماه هم، یک داستان کوتاه میخوانیم. ”