
جادهنویسنده: کورمک مککارتی
نگاهی اجمالی به کتاب“ کورمک مککارتی در داستان جاده، چنین سرزمینی را تخیل میکند. کورمک خودش و پسرش را در کشوری که در شرایط بحرانی پس از جنگ و انفجار هستند، تصور میکند. آنها جزو معدود بازماندگانی هستند که برای زنده ماندن تلاش میکنند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ داستان از زبان شاعری نسبتا جوان روایت میشود که در مسافرخانهای مشغول بهکار میشود.صاحب مسافرخانه که پیرمردی مکار و مرموز است، پس از چندی از شاعر میخواهد که پیشمرگش باشد و غذاهایی را که آشپزها میپزنداول او بچشد. مرد شاعر رفته رفته با ساکنان این مسافرخان عجیب آشنا میشود.با آشپزها ، دختر زیبای صاحب مسافرخانه که به او دل بسته،پیرزن نظافتچی که میخواهد مادرش باشد و زن سیاهپوشی که در طبقه هفتم ساکن است و اجازه ندارد با کسی همصحبت شود. ”