نگاهی اجمالی به کتاب“ زندگی در خیابان این آزادی عمل را به من میدهد تا هرکجا که میخواهم بروم، هروقت میلم میکشد قهوهای بخورم. بااینحال نمیدانم بهرغم همهی درد و رنجهایی که متحمل شدهام، آیا امروز توان دستکشیدن از این کار را دارم یا نه. دست بکشم که چه بکنم؟ کجا بروم؟ خیابان در پوست من است. رفقای گدا، مسخرهبازیهایی که با آنها درمیآوردم، برخوردهایی که اغلب با آدمهای مهربان و خوب داشتم، روزهایی که شانس به شما رو میکند و عابران یک اسکناس کف دستتان میگذارند، همهی اینها را دوست دارم. اگرچه بعضی اوقات ساعتها برای دریافت یک سکه منتظر میماندم، اما اوقات فراموشنشدنی هم داشتم. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کاپیتان تیم راگبی دانشگاه کمبریج سراسیمه نزد هولمز میآید و خبر از ناپدیدشدن یکی از بهترین بازیکنان تیمش درآستانهی مسابقهای مهم میدهد. بازیکن مورد نظر آخرین بار شب گذشته درسالن هتل با مرد ناشناسی ملاقات داشته و از آن پس دیگر دیده نشده . هولمز و دکتر واتسون بلافاصله دست به کار میشوند و در طی تحقیقات به ماجراهای عجیب و شگفت انگیز برمیخورند. ”