نگاهی اجمالی به کتاب“ «هری مورگان» پیرمرد سادهدلی است که سالها ناخدا بوده و به ماهیگیری میپرداخته اما پس از برخورد با یک گردشگر ثروتمند زندگیاش زیرورو میشود. داستان از این قرار است که هری قایق خود را به مدت سه هفته در اختیار گردشگر میگذارد تا او نیز پس از استفاده از قایق مبلغی را بهعنوان کرایه به هری بپردازد اما برخلاف انتظار، گردشگر پولی به او پرداخت نمیکند و اعتراض هری هم بینتیجه میماند. این ناخدای کهنهکار که به هر قیمتی شده باید از پس مخارج زندگی بربیاید، تصمیم میگیرد به کارهای غیرقانونی مانند قاچاق انسان، الکل و یا فراری دادن مارکسیستها روی بیاورد. اینجاست که مخاطب از خود میپرسد: آیا انسانیت برای همیشه در مقابل نیازهای مادی رنگ باخته یا هری بار دیگر ارزش انسان بودن را در قبال پول و ثروت ثابت خواهد کرد؟
کتاب صوتی داشتن و نداشتن نخستین رمانی نیست که ارنست همینگوی، نویسندهی برندهی جایزهی نوبل، در آن از ارزشهای انسانی برایتان میگوید. این نویسنده گاه در رمانی مانند «پیرمرد و دریا» زبان به ستایش ارادهی پایانناپذیر آدمی میگشاید و گاهی هم در داستانی مانند کتاب پیشرو، مرثیهای برای ارزشهای ازدسترفته میخواند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ و چشمهایش کهربایی بود رمانی است که از دریچهای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان «هستی و نیستی» میپردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربهفردند.
تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی زهره، موازییکهای کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده شده، هر یک به تنهایی جهانی تکاندهنده را به تصویر میکشند و روایتگر ترسها، تشویشها، آرزوها و ناکامیهای آدمهای درون داستاناند... .
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
از همینجا پیداست و میبینمش زن چشم عسلی را. خودش است، مثل همیشه کتابی در دست دارد و پشت به ما ایستاده است کنار درخت. تا برسیم نزدیک، همانطور که توی هوا میچرخم زن هم میچرخد انگار و درخت هم وارونه میشود. چقدر قد کشیده است این درخت. چرخ که میزنم. درختِ وارونه ریشههایش توی هوا میماند. سه هزار و بیست و سه سال پیش است انگار و من میخواهم از ریشهها خودم را برسانم به تنه درخت. خودم را برسانم به یک زخم عمیق. هاشم مکث میکند دیگر نمیچرخاندم، شاید یادش افتاده که نخم نازک شده است. درخت میماند همانجا و زن چشم عسلی هم. زن رو برمیگرداند و انعکاس رنگ مهرههام توی عسلی چشمهاش بیقرارم میکند... . ”