مستند شنیداری گفتگو با نجف دریابندری

کتاب صوتی

کتاب صوتی مستند شنیداری گفتگو با نجف دریابندری

کتاب صوتی مستند شنیداری گفتگو با نجف دریابندری

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر مروارید

سال چاپ: 1397

شابک:

دسته بندی:

خلاصه:

در این کتاب اظهار نظرهای دریابندری درباره موضوعات مختلف اعم از فراز و فرودهای زندگی شخصی وی از جمله حضورش در موسسه انتشارات فرانکلین و فراز و نشیب فعالیت این موسسه، نگاه او به مقوله ترجمه و مهمترین ترجمه هایی که از وی و در روزگار وی منتشر شده است درج شده است. در کنار این مساله نگاه او به بایدها و نبایدهای زبان فارسی، داستان نویسی طنز و سینما نیز درج شده است. از مهمترین نویسندگانی که دریابندری در این کتاب به اظهار نظر درباره آنها پرداخته است می توان به دهخدا، جمالزاده، هدایت، چوبک، آل احمد، گلستان و علی محمد افغانی اشاره کرد.
وی در بخشی از این کتاب درباره نثر جلال آل احمد می گوید: من با نثر مقاله های جلال آل احمد هیچ موافق نیستم. یعنی نثری که در مقاله هایش می بینید، چیزی ساخته و پرداخته خودش است و به اصطلاح چیزی ساخته و پرداخته خودش است و به چیزی نیست که آدم آرزومند همه مثل آن بنویسند. شما تصور کنید که اکر نویسندگان ما بخواهند ادای آل احمد را در بیاورند به کلی چیز بی خودی می شود. البته یادم هست که خودش هم در جایی گفته بود این طرز خرف زدن را از یک نویسنده فرانسوی یاد گرفته. یعنی در واقع ادای او را در آورده. سلین، خیال می کنم. به هر حال زمانی از سبک آل احمد که معروف است، دو سه نفری تقلید می کردند ولی همه آنها پی کارشان رفته اند. یعنی الان دیگر کسی به نثر آل احمد توجهی ندارد. این خیلی طبیعی است. برای اینکه نثر مقاله های او نثر فارسی پاکیزه درست و حسابی نبود. به اصطلاح من درآوردی بود. اما به نظر من نثر داستان های آل احمد شایان توجه است.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابرداری و میکس سروش اعتصامی
تهیه کننده راضیه هاشمی

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی یک زندگی بیشتر نداری نوشته‌ی رافائل ژیوردانو، اثری روان‌شناختی در قالب رمان است که به مقول? مثبت‌اندیشی، رشد و بهبود فردی می‌پردازد و توانسته عنوان پرفروش‌ترین کتاب سال 2017 و قرن 21 فرانسه را به خود اختصاص بدهد. داستان درمورد زنی است که مأموریتش برای درمان «روال معمول» و «روزمرگی»، او را به شادی مضاعف می‌رساند. "کامی" 38 ساله همه چیز را برای شاد بودن دارد؛ شغل خوب، همسر دوست داشتنی و پسری بی‌نظیر. با وجود این، احساس می‌کند شادی از میان انگشتانش لیز می‌خورد. هم? آنچه که او می‌خواهد، راهی برای رسیدن به شادی است. او سفری شگفت‌انگیز، خلاقانه و عمیق را آغاز می‌کند و قصد دارد زندگی‌اش را تغییر دهد و رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کند. کامی به صورت اتفاقی با مردی به نام «کلود» آشنا می‌شود که با توصیه‌های بکر و متفاوتش به او کمک می‌کند تا راه رسیدن به حس سرزندگی را پیدا کند. ”

به خدای ناشناختهنویسنده: جان اشتاین بکRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ به خدای ناشناخته سرتاسر ارادت و تعلق خاطر جوزف، قهرمان داستان، به زمین است. خاک و باران برای او مفهومی ورای طبیعت دارد. او طبیعت را همچون امر مقدسی بنده‌وار شکرگزار است. جان استاین‌بک در به خدای ناشناخته بر ارتباط نزدیک انسان و زمین تاکید می‌کند، انگار خطاب به ما می‌گوید: «دل از آسمان بردار که وحی از خاک می‌رسد.» به خدای ناشناخته، قصه‌ی خود زمین است؛ قصه‌ی مردی به‌نام جوزف وین که برای تشکیل زندگی و بهبود شرایطش در آینده، راهی غرب آمریکا می‌شود تا زمین‌های بکر و دست‌نخورده را بیابد و زایش و زندگی را در آنجا جاری کند. او در انتظار آمدن روح پدرش، زمینی انتخاب می‌کند که در دره‌ای خشک است. در نهایت روح پدرش در درخت بلوط روبه‌روی خانه‌اش که بر فراز آن سایه انداخته است، هلول می‌کند. جوزف برادرانش را نزد خود می‌آورد و کشت و کار آغاز می‌شود و زمین پوست می‌اندازد و گله بزرگی از گاو و گوسفند در مراتع سرسبز زمین جوزف رها می‌شوند؛ گله‌ای که خود جوزف یک به یک، جفت‌گیری و زایش آن‌ها را با شوق می‌نگرد، گویی که آنها انسان‌اند یا جوزف خود، جزئی از این حیوانات است. او هیچ تفاوتی میان انسان و حیوانات نمی‌بیند، او فاصله‌ای میان خود و زمین نمی‌بیند؛ او خودِ زمین است. جوزف وین با ایمانی که به طبیعت دارد، به‌نوعی الهام‌بخش است؛ او سخت، بی‌کینه و پررمز و راز است و مثل زمین غیرقابل نفوذ. او به زمین عشق می‌ورزد و همچون زمین به باران عشق می‌ورزد. او چشم‌های زمین است که خیره به آسمان است تا ابرها برآیند و توفان دربگیرد و باران ببارد، بارانی که برای زنده‌ماندن زمین ضروری است. جوزف ایمان ناشناخته‌ای دارد؛ به مذهبی که تمام قوانینش را طبیعت تعیین می‌کند؛ او مؤمن به زمین است بی‌آنکه هیچ دلیل و منطقی برای آن داشته باشد. این تنها غریزه اوست که او را به‌سوی منبع ناشناخته‌ای هدایت می‌کند؛ منبعی که از اعماق زمین سربرآورده است و این ایمان آنقدر مستحکم و بی‌شکست است که کشیش مؤمن به مسیح، او را مسیحی دیگر می‌بیند؛ مسیحی که اگر کتاب بیاورد، کشیش نخستین کسی است که به او ایمان می‌آورد. جوزف خودش را جزئی از چرخه طبیعت می‌بیند که تولد و مرگ بخش جدایی‌ناپذیر و گریزناپذیر و طبیعی آن است؛ از همین روی است که از کشته‌شدن برادرش به دست نزدیک‌ترین دوستش خشم و کینه‌ای بروز نمی‌دهد و همین‌طور از مرگ همسرش که گویا زمین کشنده‌ی آن است، بلکه به‌جای نفرت به صخره‌ای که باعث مرگ همسرش بوده، به آن عشق می‌ورزد. ازدواج نیز برای او، تلاش برای بقاست، بی‌آنکه عشق به زن را جایگزین عشق زمین کند. جوزف هنگامی که درخت بلوط را مرده می‌یابد و دوره خشکسالی، زمین را بیمار می‌کند، تصمیم می‌گیرد زمین را ترک نکند و برای مراقبت از زمین به نقطه‌ای می‌رود که گویا مرکز زمین است؛ همان نیرو، همان صخره‌ای که مرگ همسرش را رقم زد، حالا به مراقبت نیاز دارد و جوزف تب‌دار و بیمار، تیمار صخره را بر عهده می‌گیرد. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools