نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب 101 سوالی که در دهه بیست سالگی باید از خود بپرسید اثر پل انگون، به شما نشان میدهد که چگونه برای رسیدن به موفقیت و دوری از شکست دیدگاه خود را تغییر دهید.
اگر از شکست خوردن، ناامید شدن یا هر دو میترسید، یا اینکه مشتاقانه به دنبال توصیههایی میگردید تا به کمک آنها مرحل? گذر از مشکلات را پشت سر بگذارید، کتاب 101 سوالی که در دهه بیست سالگی باید از خود بپرسید (101questions you need to ask in your twenties) را بخوانید و در تعیین کنندهترین دهه زندگیتان بدرخشید.
انسان قبل از رسیدن به بیست سالگی اهداف و رؤیاهای بزرگ زیادی دارد که مطمئن است به آنها میرسد. در تمام طول عمر به آنها بالوپر میدهد، پرورششان میدهد و به آنها عشق میورزد. اما بعداز فارغالتحصیلی و ترک دانشگاه وارد بزرگسالی میشود و تمام اهدافش مثل له شدن زیر دوچرخههای یک گروه دوچرخهسوار، یک شبه از بین میروند و آخرین یاری که به آنها فکر کرده به جایی در فرانکلین و کنتاکی برمیگردد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب «سیلمارلیون» نوشته جی.آر.آر. تالکین،جان رونالد روئل تالکین، (1973-14892) نویسنده و زبانشناس بریتانیایی است. از مشهورترین آثار او میتوان به «ارباب حلقهها» و «هابیت» اشاره کرد. کتاب سیلمارلیون، مجموعهای از نوشتههای تالکین است که داستانهای قبل از ارباب حلقهها و دوران دو درخت را توضیح میدهد. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «آنک ارو، آن یکتا که در آردا او را ایلوواتار مینامند؛ و او نخست آینور را آفرید، قُدسیان را، که ثمره اندیشهاش بودند، و با او بودند پیش از آنکه چیزهای دیگر در وجود آید. و او با آنان سخن گفت، نغمههای آهنگ را بر ایشان خواندن گرفت؛ و آینور در برابر وی خواندند، و او شاد بود. امّا زمانی دراز هر یک به تنهایی میخواندند، یا فقط تنی چند با هم، و باقی به آهنگ گوش میسپردند؛ چرا که هر یک تنها آن بخش از اندیشه ایلوواتار را درمییافتند که خود نشأت گرفته از آن بودند، و با فهم برادران خویش میبالیدند، امّا به آهستگی. باری همچنان که به هم گوش میسپردند به تفاهمی ژرفتر رسیدند، و همصدایی و همسازیشان فزون گشت. و چنین واقع شد که ایلوواتار جمله آینور را به نزد خویش فرا خواند و نغمهای شگرف به ایشان باز نمود، و از چیزهایی بزرگتر و شگفتتر از آنچه تا بهاکنون آشکار گردانیده بود، پرده برگرفت؛ و شکوه آغاز و جلال انجامش آینور را مبهوت ساخت. چنانکه ایلوواتار را نماز بردند و خاموش ماندند». ”