نگاهی اجمالی به کتاب“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه میخواهند از حال بروم، مقابله میکنم. همهی عضلاتم انگار باهم از من میخواهند به مدرسه نروم. میخواهند بهجای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمیگشتم، مجبور بودم با آن آدمهای داخل نوارها روبهرو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک میشوم. جایی که تختهسنگ بزرگ و حکاکی شدهای با پیچکی که به دور پایهی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تختهسنگ عبور کردهام؛ اما هیچوقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یکبار، چون هیچوقت اینقدر دیر به مدرسه نمیآمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ فرمانده ویلیام اچ مکریون بازنشسته نیروی دریایی ایالات متحده است.او در حال حاضر رئیس دانشگاه تگزاس سیستم است.در این کتاب او درسها و تجربیات ساده را که در تمرینات نیروی دریایی کسب کرده به عنوان درسهایی که در مقابل چالشهای زندگی کارساز است بیان میکند.همچنین در هر فصل داستانهایی دربارهی افرادی که با نظم، پشتکار، شرافت و شجاعت زندگی خود را ساخته و موفق بودهاند. ”