
بخش Dنویسنده: فریدا مک فادن
نگاهی اجمالی به کتاب“ فریدا مک فادن استاد نوشتن رمانهای رازآلود و پرکشش است؛ کسی که تخصصش در حوزهی پزشکی و آسیبهای مغزی را جایی در میان تاروپود داستانهایش به کار گرفته تا رمانهایی خلق کند که هنگام خواندنشان مو به تنتان سیخ میشود! اولین عنصری که در هنگام خواندن (و یا شنیدن!) کتابهای فریدا مک فادن با آن روبهرو میشوید، ابهام و یا رازآلودی است که به نوعی به ویژگی بارز آثار او تبدیل شده است. مخاطب در داستانهای مک فادن، بیآنکه خودش مطلع باشد، جایی در میان زمین و هوا معلق است و با هر اشارهی کوچکی به ابهام و سردرگمیاش افزوده میشود. به بیان بهتر با پیشروی داستانهای این نویسنده، متوجه میشوید که یک جای کار میلنگد و حالا باید منتظر باشید و ببینید که هر راز، کی و کجا برملا میشود. با آنکه فریدا مک فادن از ابهام برای اتصال نقاط مختلف سیر داستانی استفاده کرده، اما این رازهای متعدد باعث بدفهمی و کند شدن روند پیشروی قصه نشدهاند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ فیثاغوروویچ مالکی میان مایه است که روزی به ضیافت ناهار ژنرال سواره نظام دعوت میشود.در طول مهمانی که تا انتهای شب میانجامد ، ژنرال از اسب ابلقی برای حاضران حرف میزند که بی همتاست و جزو دارایی خاص او محسوب میشود.فیثاغوروویچ تحت تاثیر مستی و جوی که بوجود آمده از دهانش میپرد که صاحب کالسکهای است عجیب و منحصر بفرد.توجه حاضران به گفته هایش جلب میشود و او همگی را برای ناهار فردا به خانه اش دعوت میکند.فردا ظهر در حالی که فیثاغوررویچ در خواب است و سرخوشی شب پیش نیز از سرش پریده با این خبر همسرش از خواب بیدار میشود که گروهی سواره به سوی خانه شان میآیند.گوگول در این داستان نیز، هم چون دیگر آثارش، با بیانی شوخ و طنزی گزنده آینه ای در برابرمان می گیرد و ما را با عادات مضحک مان روبرو میکند. ”