قصه‌ها و افسانه‌ها

کتاب صوتی

کتاب صوتی قصه‌ها و افسانه‌ها

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

افسانه‌ها برای گروه سنی خاصی ساخته نمی‌شود

نام اصلی: Fables and Legends

ناشر: نشر ثالث

سال چاپ: ۱۳۹۳

شابک:

978-622-6386-58-6

خلاصه:

شاید همگان لئوناردو داوینچی را بیشتر یک نقاش یا پیکره ساز بشناسند.اما او در نویسندگی هم به همان اندازه ذوق وخلاقیت داشت.کتاب حاضر مجموعه‌ای از قصه‌ها و افسانه‌های کوتاه است که الهام گرفته از عناصر می‌باشند.این افسانه‌ها اغلب با نتیجه ای اخلاقی همراه هستند.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابردار کیان شمس
تهیه کننده راضیه هاشمی
انتخاب موسیقی رضا عمرانی

تاریخ تولید اثر: شهریور ماه 96

مدت زمان اثر: 3 ساعت

نحوه اجرای قصه‌ها و افسانه‌ها با این هدف بود که برای مخاطبان تمام سنین شنیدنی باشد و به گروه سنی خاصی اختصاص نیابد.

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

طرز فکر استراتژیکنویسنده: تیبو موریسRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ در جامعه امروز، همه وسواس زیادی برای انجام کارهای بیشتر دارند. مشغله داشتن تبدیل به نشان افتخار شده است. می‌خواهیم به اطرافیانمان نشان دهیم که چقدر بهره‌ور و مولّد هستیم. می‌خواهیم همسایه‌هایمان ببینند که ما چقدر پرکارتر از بقیه هستیم. با این حال بسیاری از ما درک درستی از بهره‌وری نداریم. در حالی که ممکن است در ظاهر پُرمشغله باشیم، اغلب دستاوردهای بسیار کمی داریم. افزودن کارهای بیشتر به فهرست کارهای بی‌پایان ما، لزوماً ما را بهره‌ورتر نمی‌کند. امروزه دوران کارهای یدی و سنگین به پایان رسیده است. در عصر تکنولوژی همه چیز رو به هوشمندسازی و آسان‌ترین راه است. در این میان کسانی که بخواهند از روش‌های سنتی تبعیت کنند، از قافله پیشرفت عقب می‌مانند. کتاب طرز فکر استراتژیک راهنمای مناسبی برای دستیابی به کوتاه‌ترین راه برای موفقیت است. راهی که در نتیجه یک زمان‌بندی مناسب، مدیریت انرژی و برنامه‌ریزی، شما را به مقصد می‌رساند. ”

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools