نگاهی اجمالی به کتاب“ در اصل اربی ابر ربات کوچک و هوشمند، برای کشف فضا ساخته شد. اما قبل از اینکه مخترعانش بتوانند او را به فضا بفرستند، از دستشان فرار کرد.
متاسفانه باتری اربی خیلی زود تمام شد ...
خوشبختانه فورا دو تا دوست خوب این ربات حلبی کوچک را پیدا کردند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ زندگی در خیابان این آزادی عمل را به من میدهد تا هرکجا که میخواهم بروم، هروقت میلم میکشد قهوهای بخورم. بااینحال نمیدانم بهرغم همهی درد و رنجهایی که متحمل شدهام، آیا امروز توان دستکشیدن از این کار را دارم یا نه. دست بکشم که چه بکنم؟ کجا بروم؟ خیابان در پوست من است. رفقای گدا، مسخرهبازیهایی که با آنها درمیآوردم، برخوردهایی که اغلب با آدمهای مهربان و خوب داشتم، روزهایی که شانس به شما رو میکند و عابران یک اسکناس کف دستتان میگذارند، همهی اینها را دوست دارم. اگرچه بعضی اوقات ساعتها برای دریافت یک سکه منتظر میماندم، اما اوقات فراموشنشدنی هم داشتم. ”