نگاهی اجمالی به کتاب“ مالکوم کرشاو، شخصیت اصلی رمان هشت قتل حرفهای نوشتهی پیتر سوانسون در یک کتابفروشی به نام اُلد دِوِل در شهر بوستون کار میکند که بهطور تخصصی در کار فروش کتابها و رمانهای جنایی-معمایی است. رئیس وقت کتابفروشی روزی از مالکوم میخواهد که تولید محتوای وبلاگ فروشگاه را در زمینهی جنایی و معمایی بر عهده بگیرد. مالکوم که از خوانندگان قدیمی این ژانر به شمار میرود تصمیم میگیرد در وبلاگ کتابفروشی فهرستی از کتابهای منتخب را در ژانر جنایی منتشر کند؛ فهرستی با نام «هشت قتل حرفهای» که دربرگیرندهی آثاری از آگاتا کریستی، پاتریشیا هایسمیت، ایرا لوین، برکلی کاکس، جیمزام کین، جان دی مک دونالد، دانا تارتت و اِی میلن است. او این لیست پیشنهادی را در وبلاگ کتابفروشی منتشر میکند اما خبر ندارد قرار است درست بر سر همین موضوع در دردسری بزرگ بیفتد و پای پلیس افبیآی را به کتابفروشی اُلد دِوِل باز کند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ این کتاب پیشتر با نام «ماندن در وضعیت آخر» ترجمه و منتشر شدهاست. آیا زندگی شما پشت سر هم به چیزی دلتنگ کننده بدل میشود؟ آیا هفته شما به شکلی پیش میرود که با توصیف زیر سازگار است: "هر روز صبح از خواب بیدار شدن و احساس خوبی درباره آن داشتن و دریافت نوازشهای آشنایی که تازههای روز مانند قطرات آب به سر و روی تو میپاشد و همچنین آگاهی از این که حساب بانکی ات خالی نیست و این که سردرد نداری. روز اول، عالیست! روز دوم، بله این هم عالیست! روز سوم، خوب شکایتی ندارم. روز چهارم، حرفی برای گفتن ندارم. روز پنجم، خمیازه. خدا را شکر جمعه هم از راه رسید. شب روز پنجم، افراط در نوشیدن. روز ششم، هولناک است و سرم دارد میترکد. روز هفتم، استراحت و بازیابی سلامتی." آیا این همه آن چیزیست که هست، هفتهای اندکی مصیبت بار بعد از یک هفته دلتنگ کننده دیگر، روزنامه صبحی که دور انداخته شده، فنجان شخصی قهوه که دیگری آن را برداشته و استفاده میکند، ناخنی که ریشه کرده و اذیت میکند، گلگیر اتومبیل داغان شده و "اگر امشب باران بیاید افتضاح میشود". خوب که چی؟ با توجه به این واقعیت که زندگی ما چقدر کوتاه است، برخی از ترسهایمان به نظر بسیار احمقانه و سادهلوحانه میرسند. چرا باید تمام مدت نگران این باشیم که چه وقت میتوانیم بیشتر اوقات اعتماد به نفس داشته باشیم؟ ”