نگاهی اجمالی به کتاب“ ماه از پنجره دور می شد،
مثل قویی سفید،
بر آب های سیاه،
مسافر با ترس چمدانش را می بست،
می ترسید،
کسی بدرقه اش نکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ ما محتاج رعایتیم انگار، چه وقتی معشوقیم و کسی دوستمان میدارد، چه وقتی عاشقیم و کسی را دوست میداریم. ما، همین ما که میتوانیم در این آشفتهبازار فروش عشقهای یکبارمصرف در رنگها و اندازهها و مدلهای گوناگون، با یک پیامک سروته یک رابطه را هم بیاوریم یا کهنهای را نو کنیم، دلمان رعایت میخواهد؛ رعایت شدن، رعایت کردن.
رعایت، همان چیزی است که ما توی زندگیهامان گمش کردهایم. همان که گمشدنش گلدانهایمان، آدمهایمان، عشقهایمان را خشکاندهاست ”