نگاهی اجمالی به کتاب“ زن جسور و بیمحابای ادبیات ایران، «بلقیس سلیمانی»، در کتاب «آن مادران، این دختران» باز هم ثابت کرده که نویسندهای توانمند و خوشفکر است. آن مادران، این دختران، کتابی است که از قالب ماجراهای روزمرهی رمانهای آپارتمانی و کلیشهای خارج شده و موضوعات جدیتر و بحرانیتری را بازتاب میدهد. سلیمانی در این کتاب تفاوت بین نسلها را نشان میدهد. ارزشهای نسل دیروز برای جوانان امروز کمرنگ شده است و حالا مادران و پدرانی ماندهاند بر سر دو راهیِ آرمانهای دیروز که در جانشان تنیده و ارزشهای امروز که با آن غریبه هستند.
سلیمانی با شناخت عمیقی که از دغدغههای زن امروز ایرانی دارد، توانسته کتابی بنویسد که خودش آن را اثری متفاوت با سایر آثارش میداند. قهرمانان او باز هم زنان هستند، زنانی سرگردان در مرز سنت و مدرنیته و به دنبال پیدا کردن معنای واقعی زندگی. درواقع، دغدغهها و درونیات زنان یکی از درونمایههای اصلی این کتاب است. او حال و هوای زنان میانسال را میشناسد، و به همین خاطر بهخوبی توانسته ثریا و سایر زنان این کتاب را شخصیتپردازی کند. سلیمانی این بار سراغ سوژهی جدیدی رفته است. او در این کتاب تصویر متفاوتی از زنان بیوه نشان داده است. در ادبیات و سینمای فاخر و متعهد به اصول اخلاقی ایران، زنان بیوه کسانی هستند که به هیچ قیمتی حاضر نیستند از کسی کمک بگیرند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ داستان هولناک طلوع هورد با سارگراس آغاز میشود، یکی از تایتانهای قدرتمند جهان وارکرفت و خالق لژیون سوزان که سرزمینهای بسیاری را با دیوانگیاش به آتش کشید. کتاب صوتی وارکرفت: طلوع هورد از کریستی گلدن با دیدار او و سه رهبر نژاد اِرِدار آغاز میشود. وِلِن، کیل جیدن و آرکیماند در کنار هم بر سیارهی آرگوس حکمرانی میکردند و مردمشان از قدرتی وصفناپذیر برخوردار بودند. درواقع همین تواناییهای عظیم نژاد آنها بود که تایتانِ طمعکار را به آنجا کشاند چون باور داشت با کمک اِرِدارها میتواند سرانجام بر آزروث غلبه کند.
سارگراس به حاکمان آرگوس قدرت، خرد و بزرگی را پیشنهاد داد و در مقابل از آنها خواست به لژیون سوزان ملحق شوند. آرکیماند و کیل جیدن مفتون تصویری شدند که او از آینده برایشان مجسم کرده بود اما وِلِن در مکاشفهای به دروغ تایتان پی برد. این رهبر محتاط نمیتوانست نیت نیک سارگراس را باور کند و رویای خود را با دوستان قدیمیاش درمیان گذاشت، که البته بیفایده بود. در نهایت وِلِن با کمک نیرویی بیگانه اما خیرخواه موفق شد با همراهی تعدادی از اِرِدار پاکسرشت از آرگوس فرار کند. رفتن او درد و خشم آتشینی را در وجود کیل جیدن برپا کرد و رهبر جسور با یاری گرفتن از سارگراس، راهی سفری طولانی برای تعقیب دوست قدیمیاش شد... . ”