گزارش محرمانه

کتاب صوتی

کتاب صوتی گزارش محرمانه

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر مروارید

سال چاپ: 1396

شابک:

دسته بندی: داستان بلند

خلاصه:

تام راب اسمیت، پس از اولین رمان خود با نام «کودک 44» که برایش شهرت و موفقیت همراه داشت، قسمت دوم سه گانه خود را با نام «گزارش محرمانه» در سال 2009 منتشر کرد. «گزارش محرمانه» از نظر خط داستانی ادامه کودک 44 است که به وقایع سیاسی دوران اتحاد جماهیر شوروی پس از مرگ استالین می‌پردازد. در این رمان هم مانند کودک 44، لئو دمیدوف افسر سابق اداره امنیت همراه همسرش رایسا حضور دارند و اسمیت آن‌ها را به قلمروی زندگی زیرزمینی باندهای تبهکاری، اردوگاه‌های کار اجباری سیبری و شوروی و شورش مردم مجارستان علیه کمونیسم می‌برد. داستان رمان «گزارش محرمانه» پر از روایت‌های ماجراجویانه است و از مرحله‌ای به مرحله دیگر، شبیه داستانی ابدی است که برایش پایانی تصور نمی‌شود. کینه در سراسر داستان موج می‌زند و همراه تمام شخصیت‌های داستان و حتی خود نویسنده اثر که به شکل کاملا بی‌رحمانه‌ای با شخصیت‌های داستانش رفتار می‌کند، تا پایان می‌ماند.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابردار آرش رستمی
تهیه کننده راضیه هاشمی

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی جنون کتاب جنون کتاب

آلیسون هوور بارتلت

کتاب صوتی ساعت بی عقربه ساعت بی عقربه

کارسون مک کالرز

کتاب صوتی آنک نام گل آنک نام گل

اومبرتو اکو

کتاب صوتی گزارش محرمانه گزارش محرمانه

تام راب اسمیت

کتاب صوتی کودک 44 کودک 44

تام راب اسمیت

تازه‌های ماه‌آوا

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

دشت بهشتنویسنده: جان اشتاین بکRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ سرجوخه‌ی مقرراتی در مقابل آن زیبایی آرامش‌بخش پایش لرزید. او که پشت تیره‌پوستان را با شلاق دریده بود،‌ او که شجاعت و طمع‌کاری‌اش نسلی نو در کالیفرنیا پدید آورده بود، آن مرد ریشو، آن حامل بی‌رحم تمدن از زین به پایین لغزید، کلاهخود پولادین از سر برداشت. زیر لب گفت: «ای مریم مقدس،‌اینجا دشت سرسبز بهشتی است که پروردگارمان وعده داده.» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools