محمد مصطفی زاده

از این هنرمند بشنوید:
ادیتور:
  • کتاب صوتی - از این مطمئنم - ماه آوا
صدابرداری و میکس:
  • کتاب صوتی - از این مطمئنم - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

مستند شنیداری گفتگو با نجف دریابندرینویسنده: مهدی مظفری ساوجیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ در این کتاب اظهار نظرهای دریابندری درباره موضوعات مختلف اعم از فراز و فرودهای زندگی شخصی وی از جمله حضورش در موسسه انتشارات فرانکلین و فراز و نشیب فعالیت این موسسه، نگاه او به مقوله ترجمه و مهمترین ترجمه هایی که از وی و در روزگار وی منتشر شده است درج شده است. در کنار این مساله نگاه او به بایدها و نبایدهای زبان فارسی، داستان نویسی طنز و سینما نیز درج شده است. از مهمترین نویسندگانی که دریابندری در این کتاب به اظهار نظر درباره آنها پرداخته است می توان به دهخدا، جمالزاده، هدایت، چوبک، آل احمد، گلستان و علی محمد افغانی اشاره کرد. وی در بخشی از این کتاب درباره نثر جلال آل احمد می گوید: من با نثر مقاله های جلال آل احمد هیچ موافق نیستم. یعنی نثری که در مقاله هایش می بینید، چیزی ساخته و پرداخته خودش است و به اصطلاح چیزی ساخته و پرداخته خودش است و به چیزی نیست که آدم آرزومند همه مثل آن بنویسند. شما تصور کنید که اکر نویسندگان ما بخواهند ادای آل احمد را در بیاورند به کلی چیز بی خودی می شود. البته یادم هست که خودش هم در جایی گفته بود این طرز خرف زدن را از یک نویسنده فرانسوی یاد گرفته. یعنی در واقع ادای او را در آورده. سلین، خیال می کنم. به هر حال زمانی از سبک آل احمد که معروف است، دو سه نفری تقلید می کردند ولی همه آنها پی کارشان رفته اند. یعنی الان دیگر کسی به نثر آل احمد توجهی ندارد. این خیلی طبیعی است. برای اینکه نثر مقاله های او نثر فارسی پاکیزه درست و حسابی نبود. به اصطلاح من درآوردی بود. اما به نظر من نثر داستان های آل احمد شایان توجه است. ”

قاب‌های خالینویسنده: فهیم عطارRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ داستانی عاشقانه با روایتی متفاوت است. «فهیم عطار» در این کتاب سوژه‌های متفاوتی برای نوشتن پیدا کرده است. این داستان درون‌مایه‌های روان‌شناسی و ماجراجویی هم دارد. با وجود کتاب‌هایی مثل قاب‌های خالی، هنوز هم می‌توان به خواندن یک کتاب خوش‌خوان و پرکشش ایرانی امیدوار بود. شب عروسیمان بود. مهمان‌ها همه رفته بودند. کراواتم را شل کردم و روی صندلی ولو شدم. پونه کنارم نشست و کفش‌هایش را درآورد. «پشت پاهام رو زدن. حالم از کفش پاشنه‌بلند به هم می‌خوره.» نگاهش کردم و گفتم: «بالاخره رسما مالِ من شدی.» ابرو بالا انداخت و گفت: «من مال هیشکی نیستم. من مال خودمم.» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools