آرمین هدایتی

از این نویسنده بشنوید:
برگردان:
  • کتاب صوتی - سنگفرش هر خیابان از طلاست - ماه آوا
  • کتاب صوتی - دکتر جکیل و آقای هاید - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

شاه کلید ثروتنویسنده: ناپلئون هیلRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب شاه کلید ثروت با وصیت‌نامه‌ی «دیل کارنگی» یکی از تاثیرگذارترین افراد آمریکا آغاز می‌شود: «من بخش هنگفت‌تر دارایی و ثروتم را که دربرگیرنده‌ی فلسفه‌ی موفقیت فردی است و همه‌ی ثروتم را از طریق آن به دست آورده‌ام، به عنوان میراث به مردم آمریکا تقدیم می‌کند». دیل کارنگی از تمایل ذاتی انسان برای به دست آوردن بدون از دست دادن و زحمت کشیدن آگاه بوده است، تصمیم گرفت روشی نو و ارزشمند برای توزیع فلسفه‌ی ثروت خود برگزیند. ناپلئون هیل از وصیت‌نامه‌ی دیل کارنگی الهام گرفته و این کتاب را به نگارش درآورده است. او در این اثر 12 ثروت زندگی را معرفی می‌کند که اغلب نادیده گرفته می‌شود، ثروت‌هایی مثل عشق، سلامتی، دوستان و روابط موفق. در این کتاب ناپلئون هیل اصول موفقیت و دستیابی به ثروت را در میان ثروتمندان مورد بررسی قرار داده است و اصولی مشترک را میان همه‌ی آنها مشاهده کرده است. بنابراین راه کسب موفقیت را کسانی پیدا می‌کنند که شاه کلید آن را در درست دارند. ”

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools