نگاهی اجمالی به کتاب“ و چشمهایش کهربایی بود رمانی است که از دریچهای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان «هستی و نیستی» میپردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربهفردند.
تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی زهره، موازییکهای کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده شده، هر یک به تنهایی جهانی تکاندهنده را به تصویر میکشند و روایتگر ترسها، تشویشها، آرزوها و ناکامیهای آدمهای درون داستاناند... .
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
از همینجا پیداست و میبینمش زن چشم عسلی را. خودش است، مثل همیشه کتابی در دست دارد و پشت به ما ایستاده است کنار درخت. تا برسیم نزدیک، همانطور که توی هوا میچرخم زن هم میچرخد انگار و درخت هم وارونه میشود. چقدر قد کشیده است این درخت. چرخ که میزنم. درختِ وارونه ریشههایش توی هوا میماند. سه هزار و بیست و سه سال پیش است انگار و من میخواهم از ریشهها خودم را برسانم به تنه درخت. خودم را برسانم به یک زخم عمیق. هاشم مکث میکند دیگر نمیچرخاندم، شاید یادش افتاده که نخم نازک شده است. درخت میماند همانجا و زن چشم عسلی هم. زن رو برمیگرداند و انعکاس رنگ مهرههام توی عسلی چشمهاش بیقرارم میکند... . ”

شطرنجنویسنده: اشتفان تسوایگ
نگاهی اجمالی به کتاب“ گروهی از مسافران یک کشتی سیاحتی، قهرمان شطرنج جهان را به مبارزه میطلبند.در ابتدا آنها شکست میخورند، تا اینکه توسط یک غریبه از میان جمعیت راهنمایی میشوند، مردی که برای برد دست به مخاطره میزند.شطرنج یکی از داستانهای تحسینشدهی تسوایگ است که تصویری شدیدا تاثیرگذار و در عین حال آزاردهنده از وسواس فکری و بهای نبوغ ارائه میدهد.
اشتفان تسوایگ گمان میکرد که دیگر نخاهد گذاشت آزاد نه فکر کند و نه بنویسد و پیش از مرگ، رمان شطرنج را نوشت و در کشوی میز خود پنهان کرد. او هرگز گمان نمیکرد که این رمان بعد از مرگ او چاپ شود و در کنار آثار برجسته و ارزشمند ادبیات جهان قرار گیرد. ”