نگاهی اجمالی به کتاب“ با خواندن کتاب از خوب به عالی بیشتر باورهای فعلی خود را زیر سوال میبرید. این کتاب تعاریفی جدید از واژههایی چون مدیر عامل قدرتمند، مدیریت، تصاحب و ادغام سازمانها ارائه میدهد.
در کتاب از خوب به عالی میفهمیم که متوسط بودن برای موفق بودن کافی نیست بلکه خوب بودن و حرکت به سوی عالی شدن، کلید موفقیت است.
اگر به دنبال مطالعهای علمی و جذاب برای شناخت عواملی هستید که شرکتهای ابرقدرت امروز شکل دادهاند، این کتاب را بخوانید.
شاید فکر کنید کتاب ار خوب به عالی نوشت? جیم کالینز یک کتاب مدیریتی و مناسب برای صاحبان کسبوکار است؛ اما این کتاب راز رسیدن به عالیترین جایگاه انسانی و تفکر خلاق را به شما میآموزد. این کتاب به شما یاد میدهد در هر موقعیتی که قرار دارید، میتوانید با وسعت بخشیدن نگرش خود، به جایگاهی والاتر دست یابید.
این کتاب، که براساس تحقیقات دقیق و با قلمی عالی نوشته شده است، بیشتر اصول مدیریتی فعلی را زیر سؤال میبرد و سبک مدیریتی مقتدرانه، بهرهگیری از فناوریهای روز و فعالیتهایی چون ادغام و تصاحب شرکتها را به چالش میکشد و خواننده را با دنیایی جدید و بدیع از اصول مدیریت آشنا میکند و بهسوی عالی بودن سوق میدهد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار میگیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بیرحم اما خوشزبان جامعه ترکیه است و البته خوشانصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمیاندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتتهفکری مردم، میکوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برونرفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید میرفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید میزدم!... ملاباجی که من آنجا درس میخواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سهتا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم میآمد! مثل روسها بودند. آخه از وقتی که روسها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زنهایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناسهای بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناسها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناسهای روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناسها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه میشد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمیآمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی مینوشتم «جرجر» صدا میکرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ میکردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”