نگاهی اجمالی به کتاب“ اعتماد به نفس، شما را قدرتمند میکند. حالا آمادهاید تا چیزهای جدیدی امتحان کنید، به هدفهای خود برسید، و به تصمیمات خود اعتقاد و اعتماد داشته باشید. البته نباید اشتباه برداشت کنید. داشتن اعتماد به نفس به این معنی نیست که هیچ وقت عصبی و مضطرب نشوید. اضطراب و ناامنی برای تمام انسانها پدیدهای طبیعی است که همه آن را تجربه میکنند. قطعا در برخورد با مشکلات کوچک و بزرگ مضطرب و نگران میشوید، اما همین اعتماد به نفس و عزت نفس است که میتواند در پایداری و حل مشکلات مختلف تاثیر زیادی داشته باشد.
این کتاب بر اساس آخرین و جدیدترین یافتههای پزشکی و روانشناسی نوشته شده و مبنای مطالب آن رفتار درمانی شناختی است. با این حال برای این که بتوانید مطالب آن را درک کنید، نیازی نیست در این رشتهها تخصص داشته باشید. نویسندگان با زبانی بسیار ساده و روان این کتاب را نوشتهاند. برای این که کار خواندن این مطالب آسانتر شود، نویسندگان آنها را به اجزای کوچکتر و سادهتر تقسیم کردهاند. استفاده از نمونهها و داستانهای واقعی و نیمهواقعی، آن هم با زبان طنز و شیرین، باعث شده تا حال و هوای این کتاب شباهتی به فضای خشک و ملالآور کتابهای خودپروری نداشته باشد. ضمن این که از نقشههای ذهنی زیادی هم در آن استفاده شده که ساختاری بسیار ساده و قابل درک دارند.
در این کتاب از هر دری صحبت شده است، از استرس و نداشتن اعتماد به نفس گرفته تا خواب و عدم رضایت در زندگی. به این ترتیب میتوانید بهراحتی مباحثی که برایتان جالبتر است انتخاب کنید و بخوانید. با این حال نویسندگان فصلها و مطالب کتاب را طوری نوشتهاند که وقتی پشت سر هم قرار میگیرند، مثل یک نقشهی راه همه چیز را به شما نشان میدهد. پس بهتر است فصلها را به ترتیب بخوانید، چون هر فصل ادامهی فصل قبل است. راهکارهای زیادی در این کتاب وجود دارد. این که بخواهید از میان چند راهکار یکی را انتخاب کنید، ممکن است تمام تلاشهایتان را هدر دهد. تمام راهکارها را امتحان کنید تا ببینید کدام یک بیشتر با شخصیت و سبک زندگیتان سازگاری دارد. اگر از همهی این امکانات استفاده کنید، امکان این که بتوانید اعتماد به نفستان را عمیقتر و ماندگارتر افزایش دهید، بیشتر است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ و چشمهایش کهربایی بود رمانی است که از دریچهای نو و با دیدی خلاقانه به تقابل میان «هستی و نیستی» میپردازد. رمانی که راویانش یگانه و منحصربهفردند.
تسبیح میان دستان هاشم، چادر مشکی زهره، موازییکهای کف حیاط، انگشتر و جنینی که از زهدان مادر رانده شده، هر یک به تنهایی جهانی تکاندهنده را به تصویر میکشند و روایتگر ترسها، تشویشها، آرزوها و ناکامیهای آدمهای درون داستاناند... .
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
از همینجا پیداست و میبینمش زن چشم عسلی را. خودش است، مثل همیشه کتابی در دست دارد و پشت به ما ایستاده است کنار درخت. تا برسیم نزدیک، همانطور که توی هوا میچرخم زن هم میچرخد انگار و درخت هم وارونه میشود. چقدر قد کشیده است این درخت. چرخ که میزنم. درختِ وارونه ریشههایش توی هوا میماند. سه هزار و بیست و سه سال پیش است انگار و من میخواهم از ریشهها خودم را برسانم به تنه درخت. خودم را برسانم به یک زخم عمیق. هاشم مکث میکند دیگر نمیچرخاندم، شاید یادش افتاده که نخم نازک شده است. درخت میماند همانجا و زن چشم عسلی هم. زن رو برمیگرداند و انعکاس رنگ مهرههام توی عسلی چشمهاش بیقرارم میکند... . ”