زنبق دره

کتاب صوتی

کتاب صوتی زنبق دره

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
برگردان م.ا به آذین

نام اصلی:

ناشر: نشر فردوس

سال چاپ: 1390

شابک:

دسته بندی: رمان

خلاصه:

زنبق دره تراژدی عشقی پاک و بی‌فرجام است که در آن پسر جوانی عاشق زنی با دو فرزند رنجور و بیمار و همسری پیر و نیمه مجنون می‌شود. پسر در تمام دوران زندگی خود محروم از چشیدن محبت پدر و مادر بوده است. زن در دو راهی عشق و خانواده‌ی خود قرار می‌گیرد و از آن‌جا که زنی است مذهبی و متعهد به قوانین خشک و سخت‌‌گیرانه‌ی کاتولیک و کلیسا، تا مدت مدیدی برای عشق خود نهیب می‌زند اما گویی چشمه‌ی جوشان عشق در وجود این زن خشکی نمی‌پذیرد و هر لحظه او را تشنه‌ی چشیدن آن عشق و لذاتش می‌کند. چنان‌چه طی رخداد حوادثی، زن نسبت به مذهب و دین خود دچار شک و تردید می‌شود و به ناگاه زندگی خود را پوچ و از دست رفته می‌پندارد.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابردار مریم نشیبا
تهیه کننده راضیه هاشمی

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی بخش D بخش D

فریدا مک فادن

کتاب صوتی دجله به حال تو ناله کند دجله به حال تو ناله کند

امیلی ین ملفتو

کتاب صوتی تدفین مادربزرگ تدفین مادربزرگ

گابریل گارسیا مارکز

کتاب صوتی گرگ بیابان گرگ بیابان

هرمان هسه

کتاب صوتی دزیره دزیره

آن ماری سلینکو

کتاب صوتی دختری از پرو دختری از پرو

ماریو بارگاس یوسا

تازه‌های ماه‌آوا

آرامش از نوعی دیگرنویسنده: تام استاپاردRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ جان براون مردی میانسال است که نیمه شبی با دو ساک پر از پول به یک بیمارستان خصوصی می‌رود و می‌خواهد که در ازای پرداخت هزینه به او یک اتاق اختصاصی بدهند و مورد پذیرایی قرار بگیرد.او که هیچ بیماری ندارد شک و تردید دکتر و سرپرستار را برمی‌انگیزاند. دکتر در طول مدتی که براون در بیمارستان ساکن شده با کمک پلیس سعی در افشای هویت واقعی او دارد. ”

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools