نگاهی اجمالی به کتاب“ هیلو برهای باهوش و کنجکاو است است که توانایی تقلید صدای حیوانات دیگر را دارد. همین توانایی باعث می شود که وسوسه شود در پوست گرگی مرده برود و گوسفندان را بترساند. به این ترتیب او سر از گله گرگ ها درمیآورد و درگیر عملی ناخواسته و غیرمنتظره میشود. گرگ ها از هیلو، که میتواند صدای گوسفندان را تقلید کند، میخواهند که در شکار گوسفندان آن ها را همراهی کند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ برای نخستین بار خودش را به مرگ نزدیک میدید، ترسی که وجودش را فرا گرفته و نفسش را بریده بود، ربطی به مرگ خودش نداشت؛ بلکه به خاطر ماجرای مرموزی بود که از آن سر در نمیآورد. ترس از اینکه در آن ماهها چه رخ خواهد داد و تا کی این قصه ادامه خواهد داشت و در این اندک روزهای بودنش چه بر او خواهد گذشت، پنداری به ساعتی بیعقربه چشم دوخته بود. ”