میدگارد- جلد دوم- افسانه چشمه کوه مشرق

کتاب صوتی

کتاب صوتی میدگارد- جلد دوم- افسانه چشمه کوه مشرق

کتاب صوتی میدگارد- جلد دوم- افسانه چشمه کوه مشرق
اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر سپید ماه آوا

سال چاپ:

شابک:

دسته بندی: رمان

خلاصه:

هنرمندان:

مدت زمان اثر: 10 ساعت و 12 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی زیبا و ملعون زیبا و ملعون

اسکات فیتز جرالد

کتاب صوتی ژرمینال ژرمینال

امیل زولا

کتاب صوتی خشم و هیاهو خشم و هیاهو

ویلیام فاکنر

کتاب صوتی به خدای ناشناخته به خدای ناشناخته

جان اشتاین بک

کتاب صوتی راز پرونده مختومه راز پرونده مختومه

آگاتا کریستی

کتاب صوتی معمای کارائیب معمای کارائیب

آگاتا کریستی

کتاب صوتی میدگارد- جلد اول میدگارد- جلد اول

احمدرضا صالحی

تازه‌های ماه‌آوا

خاطره‌های پراکندهنویسنده: گلی ترقیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب خاطره‌های پراکنده نوشته‌ی گلی ترقی است. او در این کتاب، هشت داستان کوتاه را کنار هم قرار داده که عنوان داستان‌ها از این قرار است: «اتوبوس شمیران»، «دوست کوچک»، «خانه‌ی مادربزرگ»، «پدر»، «خدمتکار»، «مادام گُرگِه»، «خانه‌ای در آسمان» و «عادت‌های غریب آقای الف در غربت». با توجه به‌عنوان کتاب، شاید نویسنده در نگارش این داستان‌ها از خاطرات کودکی‌اش متأثر باشد و شاید اصلاً بخشی از خاطراتش را عیناً در این کتاب نقل کرده باشد. در داستان «دوست کوچک» قصه‌ی دو دختربچه را می‌خوانیم که با هم پیمان خواهری بسته‌اند؛ اما پیدا شدن سر و کله‌ی یک دوست سوم همه‌چیز را به هم می‌ریزد. در بخشی از این داستان آمده است: «تابستان هزار و نهصد و هشتاد و چهار؛ ساحل مدیترانه پوشیده از آدم است. جا برای تکان خوردن نیست. به خاطر بچه‌ها تن به این سفر داده‌ام و از آمدن پشیمانم. دریای فیروزه‌ای کثیف و خاکستری است و هوا، مرطوب و داغ، روی تن سنگینی می‌کند. کتابم را می‌بندم و به مردمی که دور و برم هستند نگاه می‌کنم و نگاهم بی‌تفاوت از روی بدن‌ها می‌گذرد، دور می‌زند، برمی‌گردد و روی صورتی نیمه‌آشنا می‌ماند. نزدیک به من، زنی تنها، که سن و سال مرا دارد، روی ماسه‌ها دراز کشیده است و حسی غریب بِهِم می‌گوید که من این زن را می‌شناسم. فکرهایم درهم می‌شود و ته سرم، خاطره‌هایی مغشوش، مثل کرم‌های شبتاب، برق برق می‌زنند. رویم را برمی‌گردانم اما حواسم پیش اوست. ناراحتم و دلم می‌خواهد جایم را عوض کنم. بچه‌ها را صدا می‌زنم. عینک آفتابیش را برمی‌دارد و توی کیفش دنبال چیزی می‌گردد. سرش را بالا می‌گیرد. می‌نشیند. رویش را می‌چرخاند و یک آن، به من خیره می‌شود؛ از چشم‌هایش است که او را می‌شناسم؛ از آن دو تا دایره‌ی درشت آبی که هنوز هم مثل روزهای کودکی ته دلم را می‌لرزاند.» ”

کهنه چراغ خیاباننویسنده: هانس کریستیان اندرسنRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کسانی که در تمام عمر با نور شمع وجودشان راه زندگی دیگران را روشن کرده اند هیچگاه از یاد نمی روند. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools