نگاهی اجمالی به کتاب“ جنازه ی سریوستاس در کاخ اقامتگاهش پیدا شده است در حالیکه با جسم سنگینی سرش متلاشی شده وهمسر او لیدی براکنستال نیز در وضعیت روحی نامناسبی به سر میبرد .کارآگاه جوان هاپکینز که مسئول پیگیری پروندهی این جنایت است از هولمز درخواست میکند برای یافتن قاتل یا قاتلین خود را در اسرع وقت به کاخ ابی گرنج برساند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ خانواده فارستر پسر بزرگشان را در جنگ از دست دادهاند و به همین مناسبت "آن فارستر" ( مادر خانواده) هر سال در روز تولد پسرش شمعی پای قاب عکس او روشن میکند تا خاطره اش را زنده نگه دارد. جودیت و جرالد دو فرزند دیگر این خانواده هستند که خاطره چندانی از برادر از دست رفته شان ندارند. در یک غروب تابستانی که جودیت و جرالد از بازی تنیس برگشتهاند با مرد غریبه نابینایی در خانهشان مواجه میشوند که به دلیل صدمات جنگ حافظه اش را از دست داده و سال ها در آسایشگاه بستری بوده است. در حالی که جرالد قصد دارد غریبه را از خانه بیرون کند، جودیت طی گفتگوی کوتاهی با غریبه احساس خوشایندی نسبت به او پیدا میکند. به خصوص که غریبه شباهتهایی با قاب عکس روی طاقچه نیز دارد. ”