مونی و کاروان‌هایش

نمایش صوتی

نمایش صوتی مونی و کاروان‌هایش

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
نویسنده پیتر ترسن
برگردان حسن ملکی

نمایشی جذاب از تاوان روبرو‌ شدن با نامنتظره‌ها

نام اصلی: Mooney and His Caravans

ناشر: نشر چشمه

سال چاپ: ۱۳۷۹

شابک:

978-622-6386-29-6

خلاصه:

"چارلی" و "ماو" زن و شوهر جوانی هستند که در پی استخدام چارلی در کارخانه‌ای به عنوان کارگر ساده، در شهری دیگر ساکن شده‌اند. این زوج جوان به شخصی به نام مونی معرفی شده‌اند که صاحب مجموعه از کاروان‌هاست و یکی از کاروان هایش را به عنوان محل سکونت در اختیار چارلی و ماو می‌گذارد. این کاروان در محلی پرت قرار دارد و از امکانات رفاهی چندانی برخوردار نیست اما چارلی امید دارد که به زودی وضعیت بهتری پیدا کنند. اوضاع به میل چارلی پیش نمی‌رود و این زوج جوان با مشکلاتی پیچیده و نامنتظر روبرو می‌شوند.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابردار صنم کجوئی
انتخاب موسیقی رضا عمرانی
تهیه کننده راضیه هاشمی
کارگردان رضا عمرانی
صدابرداری و میکس آرش رستمی

تاریخ تولید اثر: تیرماه 1396

مدت زمان اثر: 1 ساعت و 50 دقیقه

در این نمایش با مرد و زن جوانی روبرو هستیم که هرکدام روحیات و خلق و خوی متفاوتی دارند. این ویژگی در کارگردانی، انتخاب بازیگران و لحن بازی درخشان بازیگران کاملا مشهود است و می‌تواند مورد نظر شنونده نکته سنج و فرهیخته قرار گیرد.

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

چگونه به زبان همسرتان صحبت کنیدنویسنده: اچ. نورمن رایتRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ بسیاری از زوج‌ها به زبانی صحبت می‌کنند که شیوه و معنای متفاوتی دارد. در نتیجه، تداخل ایجاد می‌شود یا پیام‌های مخدوش ارسال می‌کنند. اما نگران نباشید. چنین وضعی مهلک نیست. فقط موضوع آموختن زبان همسرتان در میان است. این کار باعث ایجاد تفاوت بین سلامت روزمرگی و زناشویی می‌شود. ”

کلاغی که با خدا حرف زدنویسنده: کریستوفر فاسترRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ شب به زودی سراسر جنگل را فرا گرفت. قورباغه‌های برکه آواز جمعی خود را شروع کردند. چند زاغچه مدت کوتاهی روی درخت مجاور با هم مشاجره کردند. جغدی در فاصله‌ای دوردست می‌خواند. از دور صدای گرگ می‌آمد. آخرین فکر سام، وقتی به خواب فرو می‌رفت، این بود که هنوز برای جوجه‌هایشان اسم انتخاب نکرده‌اند. با خود گفت: «باید فردا صبح در این باره صحبت کنیم.» پلک‌های سام به آرامی بسته شدند و او کلاغ‌وار تبسم کرد، همان لحظه اسمی از خاطرش گذاشت؛ اسمی برای آن جوجه‌ای که باعث افکار گوناگون، پیش‌بینی و هیجان او شده بود. جآشوا. او را جآشوا می‌خواندند، و این نام پدربزرگ سام و همسر اسمرالدا بود. جآشوا نام خوبی برای قهرمان بود، مگر نه؟ ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools