محمد علی مهمان نوازان

از این نویسنده بشنوید:
برگردان:
  • کتاب صوتی - بچه های صحرا - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

شاه کلید ثروتنویسنده: ناپلئون هیلRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب شاه کلید ثروت با وصیت‌نامه‌ی «دیل کارنگی» یکی از تاثیرگذارترین افراد آمریکا آغاز می‌شود: «من بخش هنگفت‌تر دارایی و ثروتم را که دربرگیرنده‌ی فلسفه‌ی موفقیت فردی است و همه‌ی ثروتم را از طریق آن به دست آورده‌ام، به عنوان میراث به مردم آمریکا تقدیم می‌کند». دیل کارنگی از تمایل ذاتی انسان برای به دست آوردن بدون از دست دادن و زحمت کشیدن آگاه بوده است، تصمیم گرفت روشی نو و ارزشمند برای توزیع فلسفه‌ی ثروت خود برگزیند. ناپلئون هیل از وصیت‌نامه‌ی دیل کارنگی الهام گرفته و این کتاب را به نگارش درآورده است. او در این اثر 12 ثروت زندگی را معرفی می‌کند که اغلب نادیده گرفته می‌شود، ثروت‌هایی مثل عشق، سلامتی، دوستان و روابط موفق. در این کتاب ناپلئون هیل اصول موفقیت و دستیابی به ثروت را در میان ثروتمندان مورد بررسی قرار داده است و اصولی مشترک را میان همه‌ی آنها مشاهده کرده است. بنابراین راه کسب موفقیت را کسانی پیدا می‌کنند که شاه کلید آن را در درست دارند. ”

حماسه ویچر- جلد دوم- شمشیر سرنوشتنویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ مجموعه داستانی در دنیای گرالت ویچر که برخی از دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌های این دنیا را معرفی می‌کند. یک کتاب غیرقابل از دست دادن برای طرفداران بازی‌ها و رمان‌ها. گرالت یک ویچر است؛ مردی که قدرت‌های جادویی‌اش با تمرین‌های طولانی و اکسیرهای مرموز تقویت شده و او را به جنگجویی قهار و قاتلی بی‌رحم تبدیل کرده است؛ اما او یک آدمکش معمولی نیست؛ کارش کشتن هیولاهای متنوع و اهریمن‌های خبیثی است که ویرانی به بار می‌آورند و به بی‌گناهان حمله می‌کنند. او در سرزمین‌ها پرسه می‌زند و به دنبال مأموریت می‌گردد؛ اما به تدریج متوجه می‌شود که بااین‌که برخی از شکارهایش کاملاً بدذات و شریر هستند، بعضی دیگر قربانی گناه، پلیدی یا سادگی شده‌اند. - بخشی از کتاب: آبله‌رو گفت: «حداقل سکه‌هامون سرجاشون موندن، کسی نیست که برای کشتن باسیلیسک بهش پول بدیم. بهتره دیگه برید خونه؛ اما در مورد وسایل و اسب اون افسونگر... خوب نیست که هدر بشن.» قصاب گفت: «آره، مادیان خوبیه و خورجین‌هاش پُرن. بیاین یه نگاهی بندازیم.» - چه‌کار دارید می‌کنید؟ مرد آبله‌رو با لحن تهدیدآمیزی گفت: «خفه شو، کدخدا. مزاحم نشو، وگرنه یه مشت می‌آد تو صورتت.» قصاب تکرار کرد: «مادیان خوبیه.» - از اسب دور شو، عزیز من. قصاب به‌آرامی سمت غریبه‌ای که ناگهان از پشت یک دیوار فروریخته سر درآورده بود برگشت، درست پشت جمعیتی که جلوی ورودی تونل ایستاده بودند. غریبه موهای قهوه‌ای مجعد و پرپشتی داشت، زیر کت کتان گشادش نیم‌تنه‌ای به رنگ قهوه‌ای تیره پوشیده بود، همراه با چکمه‌های بلند مخصوص سواری. مسلح نبود. او با لبخندی تهدیدآمیز تکرار کرد: «از اسب دور شو. اینجا چی داریم؟ یه اسب و خورجینش که متعلق به کس دیگه‌ای هستن؛ اما شما با طمع بهش چشم دوختین و می‌خواین بهش دستبرد بزنید. این کارِ شرافتمندانه‌ایه؟» آبله‌رو آرام دستش را داخل پالتوی خود فروبرد و به قصاب نگاهی انداخت. قصاب رو به جمعیت دست تکان داد، با اشاره‌ی او، دو جوان قوی‌هیکل با موهای کوتاه خارج شدند. هر دو چماق‌های سنگینی به دست داشتند، مثل آن‌هایی که برای بی‌هوش کردن حیوانات در کشتارگاه استفاده می‌شوند. مرد آبله‌رو درحالی‌که دستش را داخل پالتو نگه‌داشته بود، گفت: «تو کی هستی که به ما بگی چی شرافتمندانه‌ست و چی نیست؟» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools