نگاهی اجمالی به کتاب“ اثری پرآوازه از نویسندهی نامدار اسکاتلندی، رابرت لویی استیونسن. کتاب صوتی دکتر جکیل و آقای هاید برای نخستین بار در سال 1886 منتشر شد. این اثر بیشتر با نام ماجرای عجیب دکتر جکیل و آقای هاید شناخته میشود. در این داستان یک وکیل حقوقی ساکن لندن اتفاقات عجیب بین دوست قدیمی خود، دکتر هنری جکیل، و یک قاتل خطرناک به نام ادوارد هاید را بررسی میکند.
در علم پزشکی یک بیماری روانی وجود دارد که در آن فرد بیمار دارای شخصیتهای متعدد و متفاوت است. به نظر میرسد که در این کتاب صوتی شخصیت دکتر جکیل نیز به همین اختلال مبتلاست. او یک شخصیت خیر و یک شخصیت شر در خودش دارد. مانند سیاهی و سفیدی یین و یانگ که در هم میتنند و دایرهای را شکل میدهند. حال گویی آن دایره شخصیت دکتر جکیل است و بدون وجه سیاه یا سفید خود، ناقص مینماید. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ داستان جدیدی نیست، اما فکر میکنم، حداقل برای این کتاب، ارزش دارد که یک بار دیگر آن را تعریف کنم. سال 1998 بود و داشتم فیلم محبوب را در مصاحبهی تلویزیونی زنده با جین سیسکِل، منتقد فیلم بزرگ شیکاگو سانتایمز، معرفی میکردم و همهچیز داشت خیلی آرام پیش میرفت تا اینکه اوضاع به هم پیچید. او پرسید: «بگو ببینم، از چی کاملاً مطمئنی؟» اولین بار نبود که مصاحبه میکردم. سالهای سال در مصاحبهها سئوالهای ترسناکی مثل این را از من پرسیده بودند و هنوز هم میپرسند و معمولاً جوری نمیشود که هیچ کلمهای برای پاسخ پیدا نکنم، اما باید بگویم جین موفق شده بود مرا گیر بیندازد. با منومن و درحالیکه میدانستم او بهدنبال چیزی بزرگتر، عمیقتر، پیچیدهتر است، گفتم: «اوه، دربارهی این فیلم؟» اما داشتم طفره میرفتم تا در ذهنم به پاسخی حداقل کمی منسجم برسم. اما او گفت: «نه، میدونی منظورم چیه؛ دربارهی خودت، زندگیت، هرچی، همهچی...» «اوه، من مطمئنم که... اوه... مطمئنم که، جین، یه کم وقت میخوام که دربارهاش بیشتر فکر کنم.» حالا شانزده سال گذشته و از آن موقع تا بهحال خیلی به این پرسش فکر کردهام، طوریکه تبدیل به پرسش اساسی زندگیام شده است: هر شب از خودم میپرسم دقیقاً از چه مطمئن هستم. ”