نگاهی اجمالی به کتاب“ سیلکا که دختری شانزده ساله است به اردوگاه آشویتس-بیرکناو اعزام میشود و فرماندهی اردوگاه مجذوب زیبایی او میگردد. این دختر نوجوان علیرغم میلش از زندانیهای زن دیگر جدا میشود و به سرعت درمییابد که قدرت، حتی اگر ناخواسته باشد میتواند بقای انسان را تضمین کند.
جنگ جهانی دوم به پایان میرسد اما مشکلات سیلکا تمام نمیشود و ارتش شوروی او را به جرم همکاری با دشمن برای گذراندن محکومیتی پانزدهساله به اردوگاه کار اجباری در سیبری میفرستد. سیلکا هر روز با مرگ و زندگی در مبارزه است اما در همین ایام به وجود نیرویی در خود پی میبرد که حتی تصورش را هم نمیکرد آن را داشته باشد. او در سختترین شرایط، با کمک پزشکی مهربان در بیمارستانِ اردوگاه، به پرستاری بیماران روی میآورد. سیلکا در این موقعیت جدید، دوستانی مییابد و متوجه میشود که حتی در سختترین شرایط نیز قلبش میتواند برای عشق به دیگران بتپد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ در این نمایش کمدی با دو شخصیت کاملا متفاوت روبرو هستیم.دکتر فرانک،که مردی میانسال است و بطور غیرقانونی کار طبابت میکند و دیگری آنتونی،جوانی بیست و سه چهار ساله که بدون اطلاع از پیشینه دکتر فرانک نزد او میآید.آنتونی که از نوعی اختلال روانی رنج میبرد ابتدا با اعتماد کامل خود را به دکتر فرانک میسپارد اما رفته رفته و در طی مداوا وضعیت مضحک و خنده آوری بین این دو مرد شکل میگیرد که نهایتا به درگیری میانجامد. ”