تماس با ماه آوا

آدرس:

دفتر مرکزی: تهران / خیابان شهید مفتح / خیابان بخشی موقر



تلفن:
(98) 21-88316331



وب سایت:
www.maahava.com

ایمیل:

info@maahava.com

نظرات و شکایات:

support@maahava.com

تازه‌های ماه‌آوا

درنگ مرگنویسنده: ژوزه ساراماگوRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ در کتاب درنگ مرگ، اثر ژوزه ساراماگو، داستان از جایی شروع می‌شود که مرگ سراغ افراد یک سرزمین نمی‌رود و تا مدتی هیچ مرگی در محدوده جغرافیایی سرزمین مورد بحث گزارش نمی‌شود. این مساله با واکنش‌ها و محاسبات تازه‌ای همراه است. نگاه طنزآمیز نویسنده به دست‌ و پا زدن انسانی که ناگهان پس از تاریخی سرشار از کلیشه نابودی و مرگ، به بی‌مرگی دست‌یافته است، اما در این بی‌مرگی کاملاً منفعل است؛ فضای جالبی در داستان می‌آفریند. پس از مدتی مرگ تصمیم می‌گیرد به میان انسان‌ها برگردد، از این‌جا به بعد مرگ شخصیتی از شخصیت‌های داستان می‌شود که با فرستادن نامه‌های بنفش رنگ، موعد مرگ انسان‌ها را به اطلاع آن‌ها می‌رساند. دوباره انسان منفعل به دست و پا می‌افتد و این‌بار شکل تازه‌ای از تحیر انسان در وضعیت تازه‌ای که در ایجاد آن دخالتی ندارد، به چشم می‌آید. ساراماگو که با درازگویی‌های گاه ملال‌آور همه چیز را موقعیت نهایی فراهم می‌کند، ناگهان مرگ را در وضعیت تازه‌ای قرار می‌دهد؛ این بار مرگ منفعل می‌شود، چرا که نامه‌های بنفش رنگ یکی از کسانی که موعد مرگش فرارسیده است، برگشت می‌خورد. ژوزه ساراماگو (Jose Saramago) نخستین نویسنده‌ی پرتغالی‌ست که برنده جایزه نوبل ادبیات شده است. آثار او در زمره برترین‌های جهان قرار دارد. رمان‌های کوری و بینایی از جمله کتاب‌های برتر این نویسنده و مکمل هم هستند. کوری و بینایی هر دو از بیماری معنوی سخن می‌گویند که فهم بشر را از شناخت نادرست واقعیات نشان می‌دهند. ”

حماسه ویچر- جلد دوم- شمشیر سرنوشتنویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ مجموعه داستانی در دنیای گرالت ویچر که برخی از دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌های این دنیا را معرفی می‌کند. یک کتاب غیرقابل از دست دادن برای طرفداران بازی‌ها و رمان‌ها. گرالت یک ویچر است؛ مردی که قدرت‌های جادویی‌اش با تمرین‌های طولانی و اکسیرهای مرموز تقویت شده و او را به جنگجویی قهار و قاتلی بی‌رحم تبدیل کرده است؛ اما او یک آدمکش معمولی نیست؛ کارش کشتن هیولاهای متنوع و اهریمن‌های خبیثی است که ویرانی به بار می‌آورند و به بی‌گناهان حمله می‌کنند. او در سرزمین‌ها پرسه می‌زند و به دنبال مأموریت می‌گردد؛ اما به تدریج متوجه می‌شود که بااین‌که برخی از شکارهایش کاملاً بدذات و شریر هستند، بعضی دیگر قربانی گناه، پلیدی یا سادگی شده‌اند. - بخشی از کتاب: آبله‌رو گفت: «حداقل سکه‌هامون سرجاشون موندن، کسی نیست که برای کشتن باسیلیسک بهش پول بدیم. بهتره دیگه برید خونه؛ اما در مورد وسایل و اسب اون افسونگر... خوب نیست که هدر بشن.» قصاب گفت: «آره، مادیان خوبیه و خورجین‌هاش پُرن. بیاین یه نگاهی بندازیم.» - چه‌کار دارید می‌کنید؟ مرد آبله‌رو با لحن تهدیدآمیزی گفت: «خفه شو، کدخدا. مزاحم نشو، وگرنه یه مشت می‌آد تو صورتت.» قصاب تکرار کرد: «مادیان خوبیه.» - از اسب دور شو، عزیز من. قصاب به‌آرامی سمت غریبه‌ای که ناگهان از پشت یک دیوار فروریخته سر درآورده بود برگشت، درست پشت جمعیتی که جلوی ورودی تونل ایستاده بودند. غریبه موهای قهوه‌ای مجعد و پرپشتی داشت، زیر کت کتان گشادش نیم‌تنه‌ای به رنگ قهوه‌ای تیره پوشیده بود، همراه با چکمه‌های بلند مخصوص سواری. مسلح نبود. او با لبخندی تهدیدآمیز تکرار کرد: «از اسب دور شو. اینجا چی داریم؟ یه اسب و خورجینش که متعلق به کس دیگه‌ای هستن؛ اما شما با طمع بهش چشم دوختین و می‌خواین بهش دستبرد بزنید. این کارِ شرافتمندانه‌ایه؟» آبله‌رو آرام دستش را داخل پالتوی خود فروبرد و به قصاب نگاهی انداخت. قصاب رو به جمعیت دست تکان داد، با اشاره‌ی او، دو جوان قوی‌هیکل با موهای کوتاه خارج شدند. هر دو چماق‌های سنگینی به دست داشتند، مثل آن‌هایی که برای بی‌هوش کردن حیوانات در کشتارگاه استفاده می‌شوند. مرد آبله‌رو درحالی‌که دستش را داخل پالتو نگه‌داشته بود، گفت: «تو کی هستی که به ما بگی چی شرافتمندانه‌ست و چی نیست؟» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools