دربارۀ ماه آوا

نام شرکت:

نشر سپید ماه آوا

شماره ثبت:

42757

شناسۀ ملی:

14007074594

عضو مجمع ناشران دیجیتال کودک و نوجوان

گروه فرهنگي نشر سپید ماه آوا فعاليت خود را به صورت رسمي و حرفه اي در زمينه ي توليد و نشر كتاب هاي گويا، مجلات صوتي ، نمايشنامه هاي صوتي ، پادكست و ساير آثار فرهنگي شنيداري به صورت آنلاين و غيرآنلاين گسترش داده است.

اين تيم با همكاري گويندگان و كارگردانان ارشد راديو نمايش و بازيگران سينما و تأتر و مديران دوبلاژ و دوبلور هاي ارشد ، به همراه برترين و معتبرترين ناشرين كتاب كشور ، سعي در توليد آثار شنيداري باكيفيت براي مردم عزيز كشورمان مي باشد.

اين فعاليت ها در راستاي توسعه ي فرهنگ مطالعه و با درنظر گرفتن طيف وسيع علاقمندي مخاطبان مي باشد.

ماه آوا با برگزاري دوره هاي آموزشي گويندگي در جهت جذب گوينده هاي برتر و اجراي راديوتأتر و نمايشنامه خواني سعي در ارتقاء كيفيت آثار شنيداري دارد.

با اميد و حمايت شنوندگان عزيز

تهیه کننده و مدیرعامل:

راضیه هاشمی

ceo@maahava.com مشاور هنری و مدیر تیم تولید:

رضا عمرانی

مدیر تبلیغات:

مهدی شاه حسینی

طراح وب سایت و مدیر آی تی:

محسن کیاندوست

طراح گرافیک:

ریحانه هاشمی، احمد غلامی

مدیر امور قراردادها:

محسن دلدار

مدیر تیم فنی:

آرش رستمی

شبکه های اجتماعی:

سروش اعتصامی

marketing@maahava.com مدیر آموزش:

راضیه هاشمی

روابط عمومی:

سمیه علیپور

قوانین و مقررات

تازه‌های ماه‌آوا

حماسه ویچر- جلد اول آخرین آرزونویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ گرالت، ویچر اهل ریویا، جنگجویی است که خود سپکوفسکی او را مانند تیر از کمان رهاشده صاف و ساده می‌داند؛ اما دنیا و سرنوشتی که گرالت را احاطه کرده چنان پیچیده است که سادگی او به طرز دیوانه‌واری عمیق و بامعنی جلوه می‌کند. شاید نگاه اول فقط با یک هیولاکش حرفه‌‎ای که برای پول کار می‌کند روبه‌رو باشیم؛ اما گرالت معمولاً با انسان‌هایی سروکار دارد که هر هیولایی را شرمنده می‌کنند و این انسان‌ها هستند که مجبورش می کنند… بخشی از کتاب: او لحظه‌‌ای جلوی مسافرخانه‌‌ی ناراکورت پیر ایستاد، به صداها گوش فرا داد. طبق معمول، در این ساعت، مسافرخانه شلوغ بود. مرد غریبه داخل نشد. اسبش را به پایین خیابان هدایت کرد، به سمت مسافرخانه‌‌ی کوچک‌تری به ‌نام روباه. این مهمانسرا محبوبیت خاصی نداشت و تقریباً خلوت بود. صاحب مسافرخانه سرش را از پشت بشکه‌‌ای خیارشور بیرون آورد و غریبه را برانداز کرد. تازه‌‌وارد که هنوز کت بر تنش بود، ساکت و بی‌‌حرکت جلوی پیشخوان ایستاده بود. - چی بیارم؟ غریبه گفت: «آبجو.» صدایش خوشایند نبود. مسافرخانه‌‌‌‌‌‌دار دستش را با پیش‌‌بند پارچه‌‌ای پاک کرد و یک لیوان سفالی برایش آورد. غریبه سن زیادی نداشت؛ اما موهایش تقریباً سفید بود. زیر کتش یک جلیقه‌‌ی کهنه‌‌ی چرمی پوشیده بود که با بند روی گردن و شانه‌‌هایش بسته شده بود. وقتی کتش را درآورد افراد دوروبرش متوجه شدند شمشیری حمل می‌‌کند که البته به‌خودی‌خود موضوع غیرطبیعی‌‌ای نبود، تقریباً هر مردی در ویزیم یک سلاح همراه خود داشت؛ اما هیچ‌کس شمشیرش را مثل یک کمان یا تیردان به پشتش نمی‌‌بست. غریبه کنار مشتری‌‌های دیگر که پشت یک میز بودند ننشست. همان‌‌جا جلوی پیشخوان ایستاده بود و به مسافرخانه‌‌دار خیره شده بود. هرازگاهی محتویات لیوانش را مَزه‌‌مَزه می‌‌کرد. - برای شب یه اتاق می‌‌خوام. مسافرخانه‌‌دار با غرولند گفت: «جا نداریم.» به چکمه‌‌های غریبه نگاه کرد که خاکی و کثیف بودند. «ناراکورت پیر رو امتحان کن.» - ترجیح می‌‌دم همین‌‌جا بمونم. «گفتم که جا نداریم.» مسافرخانه‌‌دار بالاخره لهجه‌‌ی غریبه را تشخیص داد، اهل ریویا بود. «پولش رو می‌‌دم.» تازه‌‌وارد آهسته صحبت می‌‌کرد، انگار که خودش هم مطمئن نبود و بعد اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد. مرد آبله‌‌روی دیلاقی _ که از لحظه‌‌ی ورود تازه‌‌وارد چشم‌‌ از او برنداشته بود _ بلند شد و سمت پیشخوان آمد. دو رفیقش نیز همراه با او بلند شدند، بافاصله‌ی دو قدمی پشت سرش ایستادند. مرد آبله‌‌رو درست کنار تازه‌‌وارد ایستاد و با خشونت گفت: «به تو اتاق نمی‌‌دیم، ولگرد ریویایی. در ویزیم به کسایی مثل تو احتیاجی نیست. این شهر آبرو داره!» غریبه، لیوان در دست قدمی به عقب رفت. نگاهی به مسافرخانه‌‌دار انداخت؛ اما او رویش را برگرداند. حتی به ذهن مسافرخانه‌‌دار نرسید که از مرد ریویایی دفاع کند. به‌هرحال، چه کسی از ریویایی‌‌ها خوشش می‌آمد؟ ”

ابرابلهنویسنده: ارلند لوRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ نویسنده با لحنی موجز و صمیمی به مسائل هستی‌شناسانه پرداخته و با نگاهی ساده به روایت مسائل پیچیده‌ای رفته که حرف زدن راجع به آن خود الفبای خاصی را می‌طلبد. جهانی که نویسنده ترسیم کرده دچار چنان سکوتی است که در تمام نقاط داستان مشهود و قابل لمس است. البته این سکوت تا انتهای داستان حاکم است یعنی تا آنجا که شخصیت داستان به امریکا سفر می‌کند. بعد از رفتن او به نیویورک فضای داستان رنگ و بوی دیگری گرفته و به گونه‌ای شلوغ و بی‌بند و بار به چشم می‌آید. خلوت بودن فضای داستان بیش از هر چیز بر تنهایی قهرمان داستان تاکید دارد. مهمترین شاخصه «ابر ابله» تنهایی آن است. تا آنجا که به نظر می‌رسد در جهانی که پیش رویمان قرار دارد او تنها جنبنده آن است. اما «ابر ابله» برای فرار از تنهایی و انزوایش به اشیا پناه می‌برد و خود را با آنها می‌شناسد. روایت داستان اول شخص است و قصه اصلی روی مرز باریکی بین شرح حال و داستان حرکت می‌کند. «ابر ابله» ما را به یاد دو شخصیت مهم در تاریخ رمان می‌اندازد که هر کدام به شکلی دردناک استعاره‌ای از انسان قرن بیستم بودند. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools