چگونه درهای خوش‌ شانسی را به روی خود بگشاییم

کتاب صوتی

کتاب صوتی چگونه درهای خوش‌ شانسی را به روی خود بگشاییم

کتاب صوتی چگونه درهای خوش‌ شانسی را به روی خود بگشاییم
اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر نسل نواندیش

سال چاپ:

شابک:

دسته بندی: روانشناسی

خلاصه:

هر کتاب روانشناسی یا انگیزشی که تاکنون خوانده‌ایم معمولاً با رد پدیده‌ای به اسم «شانس» به ما توصیه کرده‌اند که به جای انتظار برای خوش‌شانسی، خودمان آستین‌ها را بالا بزنیم و فکری به حال اوضاعمان بکنیم. آلبرت اچ زد کار در کتاب صوتی چگونه درهای خوش‌شانسی را به روی خود بگشاییم به شما ثابت می‌کند که نه‌تنها شانس در زندگی روزمره‌ی ما حضور دارد، بلکه بسیاری از رخدادهای زندگی ما را نیز تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. البته نویسنده به این نکته هم اشاره می‌کند که هر آنچه درمورد چیستی شانس خوانده و شنیده‌ایم نادرست بوده. در حقیقت ما اصلاً شانس و ماهیت آن را نشناخته‌ایم! آلبرت اچ زد کار قبل از هر توصیه‌ای برای خودشانسی، ابتدا شما را با معنای دقیق این مفهوم آشنا می‌کند.

هنرمندان:

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

جزیرهنویسنده: آلیستر مک لاودRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ برای اینکه از جزیره‌تان بیرون بروید، اول باید از آب بگذرید و خیلی ها هستند که این کار را نمی کنند یا نمی خواهند که بکنند. اگر توی جزیره باشید، احساس تک افتادگی می کنید و حس می کنید با مردمی که ساکن خاک اصلی هستند متفاوید، حتی اگر فقط چند مایل از خاک اصلی فاصله داشته باشید و بتوانید آن را ببینید. آلیستر مک لاود در جزیره کیپ برتون کانادا بزرگ شد، جایی که نیاکان اسکاتلندی اش قرن ها پیش آنجا ساکن شدند و بیشتر داستان هایش در همان جا می گذرد. ”

راز پرونده مختومهنویسنده: آگاتا کریستیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ در این رمان صوتی، پوارو را می‌بینیم که چون خونسردانه و با خشن‌ترین و بی‌رحم‌ترین تبهکاران و جنایتکاران دست‌وپنجه نرم کرده بود، به خودش مغرور و مطمئن می‌شود. او در مقایسه با بسیاری از مردان تنومند، قوی و ورزیده‌دل، جرئت بیش‌تری دارد و در این مورد به‌خصوص، خودش را از خیلی‌ها برتر می‌داند، ولی حتی در زندگی آدم‌های شجاع و بی‌باکی مثل هرکول پوارو نیز لحظاتی وجود دارد که عجز و ناتوانی، سرتاپای وجود آن‌ها را فرا می‌گیرد. پوارو، در این رمان، در مطب آقای دکتر مورلی، یکی از سرشناس‌ترین دندانپزشکان لندن که جثه و هیکلش شاید نصف هرکول پوارو هم نمی‌شد، حس می‌کرد پاهایش آن‌قدر ضعیف شده که به‌سختی می‌تواند هیکلش را تحمل کند. او نگاهی به صندلی دندانپزشکی انداخت و بدنش به لرزه درآمد؛ گویی به صندلی اعدام خیره شده باشد. پوارو مانند مرده‌ای متحرک به طرف آن صندلی روان شد. هرکول پوارو، قهرمان شکست‌ناپذیر مبارزه با تبهکاران، از صندلی بی‌جان و بی‌تحرک دندانپزشکی می‌ترسید؛ خیلی هم می‌ترسید. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools